

تابآوری روانی در شرایط جنگی: چه عواملی باعث پایداری ذهن میشوند؟
جنگ، با تمام ابعاد تراژیک و ویرانگرش، آزمونی نهایی برای استقامت انسان است. فراتر از ویرانیهای فیزیکی شهرها و زیرساختها، این روح و روان انسان است که در کوره داغ نبرد، محکی جدی میخورد.
صدای انفجارها، از دست دادن عزیزان، ترس مداوم از آیندهای نامعلوم و فروپاشی ساختارهای امن اجتماعی، مجموعهای از فشارهای روانی را ایجاد میکند که میتواند مقاومترین افراد را هم در هم بشکند. در این میان، مفهومی کلیدی به نام "تابآوری روانی" (Psychological Resilience) به عنوان یک سپر دفاعی حیاتی، نقشی تعیینکننده در حفظ سلامت و پایداری ذهن ایفا میکند.
تابآوری روانی صرفاً به معنای "جان به در بردن" یا تحمل منفعلانه رنج نیست؛ بلکه به توانایی انطباق مثبت با ناملایمات، بازیابی قدرت پس از تجربه تروما و حتی رشد و تعالی در پی مواجهه با بحران اطلاق میشود. این یک ظرفیت پویاست که به افراد، اعم از سربازان در خط مقدم، غیرنظامیان در شهرها، کودکان، کادر درمان و امدادگران، اجازه میدهد تا در میان آشوب و عدم قطعیت، عملکرد خود را حفظ کرده، امید را زنده نگه دارند و از فروپاشی روانی جلوگیری کنند.
درک عمیق این مفهوم و عواملی که آن را شکل میدهند، نه تنها برای کاهش آمار اختلالات روانی پس از جنگ همانند اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اضطراب و افسردگی ضروری است، بلکه برای حفظ انسجام اجتماعی و فراهم آوردن زمینه بازسازی پس از مخاصمات هم اهمیتی استراتژیک دارد.
این مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال اساسی است: چه عواملی در شرایط طاقتفرسای جنگی به پایداری و سلامت ذهن کمک میکنند؟ برای پاسخ به این پرسش، ما سفری عمیق را در سه حوزه اصلی آغاز خواهیم کرد. ابتدا، به تعریف دقیق تابآوری در بستر منحصر به فرد جنگ و استرسورهای خاص آن میپردازیم.
سپس، عوامل فردی و درونی که همچون ستونهای استوار، ذهن را در برابر طوفان حوادث محافظت میکنند، از جمله ویژگیهای شناختی، مهارتهای هیجانی و قدرت معنویت را کالبدشکافی میکنیم. در ادامه، به بررسی نقش حیاتی عوامل اجتماعی و محیطی، به ویژه قدرت پیوندهای انسانی، حمایت اجتماعی، همبستگی گروهی و رهبری مؤثر به عنوان مهمترین سپرهای دفاعی خواهیم پرداخت.
در نهایت، با نگاهی به راهکارها و مداخلات عملی، چگونگی تقویت و پرورش این ظرفیت حیاتی را قبل، حین و پس از بحران جنگ مورد بحث قرار میدهیم. هدف نهایی ای سنج، ارائه یک نقشه راه جامع برای درک رمز و راز پایداری ذهن انسان در یکی از تاریکترین تجربیات بشری است.
بخش اول: درک تابآوری روانی در بستر جنگ
برای فهم عمیق تابآوری در شرایط جنگی، ابتدا باید خود مفهوم را از کلیشهها جدا کرده و آن را در چارچوب علمی و روانشناختی مدرن تعریف کنیم. سپس، باید ماهیت منحصر به فرد جنگ را به عنوان یک عامل استرسزای چندبعدی و پیچیده تحلیل کرده و در نهایت، اهمیت حیاتی این ظرفیت را برای بقا و عملکرد افراد و جوامع درگیر در مخاصمه تبیین نماییم.
۱-۱: تعریف دقیق تابآوری روانی: فراتر از بقا
در گذشته، تابآوری اغلب با سرسختی یا شکستناپذیری اشتباه گرفته میشد. تصور بر این بود که افراد تابآور کسانی هستند که از بحرانها "خراش برنمیدارند". اما دیدگاه مدرن روانشناسی، تابآوری را نه یک ویژگی ثابت و ذاتی، بلکه یک فرآیند پویا و تعاملی میداند. این فرآیند به افراد امکان میدهد تا در مواجهه با ناملایمات شدید، تروما و منابع استرس قابل توجه، به شیوهای مثبت سازگار شوند.
تابآوری را میتوان در سه سطح اصلی مشاهده کرد:
- مقاومت (Resistance): توانایی فرد برای حفظ تعادل روانی و عملکرد طبیعی خود در حین قرار گرفتن در معرض استرسورهای شدید. این افراد به نظر میرسد که کمتر تحتتأثیر رویدادهای منفی قرار میگیرند.
- بهبودی (Recovery): این شایعترین شکل تابآوری است. در این حالت، فرد پس از تجربه یک دوره افت عملکرد و آشفتگی روانی ناشی از تروما، به تدریج به سطح اولیه سلامت و کارایی خود بازمیگردد. این بازگشت به "حالت عادی"، خود یک پیروزی بزرگ برای روان انسان است.
- رشد پس از سانحه (Post-Traumatic Growth - PTG): در برخی موارد، تجربه دست و پنجه نرم کردن با یک بحران عظیم همانند جنگ، میتواند به تحولات روانشناختی مثبت و عمیقی منجر شود. افرادی که رشد پس از سانحه را تجربه میکنند، اغلب گزارش میدهند که قدردانی بیشتری از زندگی پیدا کردهاند، روابطشان با دیگران عمیقتر شده، احساس قدرت شخصی بیشتری میکنند و معنای جدیدی در زندگی یافتهاند.
نکته کلیدی این است که تابآوری یک مهارت است و همانند هر مهارت دیگری، میتوان آن را آموخت و تقویت کرد. این یک "عضله روانی" است که از طریق تمرین، آگاهی و استفاده از منابع درونی و بیرونی، قویتر میشود. این دیدگاه، امیدبخش است زیرا به این معناست که افراد و جوامع میتوانند به طور فعال برای افزایش ظرفیت پایداری خود در برابر مصائب جنگ اقدام کنند.
۱-۲: جنگ به مثابه یک عامل استرسزای منحصر به فرد
جنگ، مجموعهای از شدیدترین و پیچیدهترین استرسورهایی را که یک انسان میتواند تجربه کند، در خود جای داده است. این استرسورها را میتوان به سه دسته اصلی تقسیم کرد:
- استرسورهای حاد و تهدیدکننده حیات: این دسته شامل تجربیات مستقیمی است که زندگی فرد را به خطر میاندازد. مواردی همچون قرار گرفتن در میدان نبرد، تجربه بمباران و حملات موشکی، مشاهده کشته یا زخمی شدن دیگران، از دست دادن ناگهانی خانه و اعضای خانواده، و تحمل جراحات شدید فیزیکی. این تجربیات سیستم عصبی را در حالت "جنگ یا گریز" (Fight or Flight) دائمی قرار داده و میتواند به سرعت منابع روانی فرد را تخلیه کند.
- استرسورهای مزمن و فرساینده: شاید به اندازه استرسورهای حاد، دراماتیک نباشند، اما تأثیر فرساینده و عمیقی بر روان دارند. این موارد شامل:
- عدم قطعیت و ترس از آینده: زندگی در شرایطی که هیچ چیز قابل پیشبینی نیست - نه امنیت، نه دسترسی به غذا و آب و نه حتی زنده ماندن تا روز بعد.
- فروپاشی ساختارهای اجتماعی: از بین رفتن روال عادی زندگی، تعطیلی مدارس، از کار افتادن خدمات شهری و نبود قانون و نظم، احساس امنیت و ثبات را از بین میبرد.
- کمبود منابع: نگرانی دائمی برای یافتن غذا، آب آشامیدنی سالم، دارو و سرپناه، یک فشار روانی مداوم را بر افراد تحمیل میکند.
- جدایی و انزوا: دوری از اعضای خانواده، زندگی در پناهگاههای شلوغ یا آوارگی، پیوندهای حمایتی فرد را تضعیف میکند.
- آسیب وجدانی (Moral Injury): این یک نوع خاص و عمیق از زخم روانی است که در بستر جنگ بسیار شایع است. آسیب وجدانی زمانی رخ میدهد که فرد در موقعیتی قرار میگیرد که مجبور به انجام، مشاهده یا کوتاهی در جلوگیری از اعمالی میشود که با باورها و ارزشهای اخلاقی عمیق او در تضاد است. برای یک سرباز، این میتواند به معنای آسیب رساندن به غیرنظامیان باشد. برای یک پزشک، میتواند به معنای ناتوانی در نجات همه مجروحان به دلیل کمبود امکانات باشد. این تجربه میتواند منجر به احساس گناه شدید، شرم، خشم و بیاعتمادی به خود و دیگران شده و بهبودی روانی را به شدت دشوار سازد.
ترکیب این سه نوع استرسور، محیطی سمی برای سلامت روان ایجاد میکند و ریسک ابتلا به اختلالاتی نظیر PTSD، اختلالات اضطرابی، افسردگی، سوءمصرف مواد و افکار خودکشی را به شدت افزایش میدهد.

افرادی که حمایت اجتماعی بالا دارند، ۴۰٪ کمتر در معرض آسیبهای روانی پس از جنگ هستند.
۱-۳: اهمیت حیاتی تابآوری در جنگ
در چنین شرایط دشواری، تابآوری روانی از یک مفهوم روانشناختی فراتر رفته و به یک ابزار بقای استراتژیک تبدیل میشود. اهمیت آن را میتوان در سطوح مختلف بررسی کرد:
برای سربازان و نیروهای نظامی: یک سرباز تابآور میتواند تحت فشار شدید، تمرکز خود را حفظ کرده و تصمیمات تاکتیکی بهتری بگیرد. تابآوری به او کمک میکند تا با ترس خود مقابله کند، روحیه خود و همرزمانش را حفظ نماید و از فرسودگی شغلی و آسیبهای روانی بلندمدت جلوگیری کند. در واقع، تابآوری یک "ضریب قدرت" (Force Multiplier) برای هر نیروی نظامی محسوب میشود.
برای غیرنظامیان: برای یک مادر در یک شهر محاصره شده، تابآوری به معنای توانایی یافتن راهی برای آرام کردن فرزندانش در هنگام بمباران است. برای یک سالمند، به معنای حفظ امید و ادامه مراقبت از خود در شرایط کمبود است. برای یک شهروند عادی، به معنای توانایی مدیریت بحران، کمک به همسایگان و مشارکت در فعالیتهایی است که حس کنترل و هدفمندی را بازمیگرداند.
برای جامعه: جوامعی که از سطح بالاتری از تابآوری جمعی برخوردارند، بهتر میتوانند در برابر فروپاشی اجتماعی مقاومت کنند. همبستگی، اعتماد متقابل و شبکههای حمایتی قوی، به جامعه کمک میکند تا در میانه بحران، کارکردهای اساسی خود را حفظ کرده و زمینه را برای بازسازی و التیام پس از پایان جنگ فراهم آورد. جامعه تابآور، جامعهای است که میتواند داستان رنج خود را به داستانی از مقاومت و امید تبدیل کند.
درک این سه جنبه - تعریف، ماهیت استرسورها و اهمیت تابآوری - پایهای محکم برای ورود به بخشهای بعدی مقاله و کاوش در عوامل مشخصی است که این ظرفیت حیاتی را میسازند.
بخش دوم: عوامل فردی مؤثر بر تابآوری روانی
اگرچه شرایط محیطی و اجتماعی نقش بسزایی در شکلدهی به تابآوری دارند، اما این منابع درونی و ویژگیهای فردی هستند که به عنوان هسته اصلی مقاومت روانی عمل میکنند. این عوامل فردی، همچون ابزارهایی در جعبهابزار روانشناختی یک فرد، به او کمک میکنند تا با چالشهای طاقتفرسای جنگ مواجه شود. این عوامل ذاتی و تغییرناپذیر نیستند؛ بسیاری از آنها مهارتهایی هستند که میتوان آنها را پرورش داد.
۲-۱: ویژگیهای شخصیتی و شناختی: معماری ذهن مقاوم
نحوه تفکر و تفسیر ما از رویدادها، نقش مستقیمی در واکنش هیجانی و رفتاری ما دارد. در شرایط جنگی، داشتن یک چارچوب شناختی مقاوم، تفاوت بین فلج شدن در برابر ترس و اقدام مؤثر را رقم میزند.
- خوشبینی واقعگرایانه (Realistic Optimism): این به معنای نادیده گرفتن خطرات و وحشت جنگ نیست، بلکه ترکیبی از پذیرش واقعیت تلخ کنونی با باوری تزلزلناپذیر به امکان بهبود شرایط در آینده است. فرد خوشبین واقعگرا میگوید: "شرایط امروز بسیار سخت و خطرناک است، اما من باور دارم که این وضعیت دائمی نخواهد بود و ما در نهایت از آن عبور خواهیم کرد." این دیدگاه، امید را که سوخت اصلی موتور تابآوری است، زنده نگه میدارد و به فرد انگیزه لازم برای تلاش و بقا را میدهد.
- احساس خودکارآمدی (Self-Efficacy): این مفهوم که توسط آلبرت بندورا معرفی شد، به باور فرد به تواناییهای خود برای انجام وظایف و دستیابی به اهداف مشخص اشاره دارد. در زمینه جنگ، فردی با خودکارآمدی بالا باور دارد که میتواند برای حفاظت از خود و خانوادهاش اقدامات موثری انجام دهد؛ مثلاً پناهگاهی امن بسازد، منابع غذایی را جیرهبندی کند یا به دیگران کمکهای اولیه برساند. این احساس کنترل، حتی اگر محدود باشد، اضطراب ناشی از درماندگی و عدم قطعیت را به شدت کاهش میدهد.
- انعطافپذیری شناختی (Cognitive Flexibility): جنگ، دنیایی از تغییرات ناگهانی و غیرمنتظره است. انعطافپذیری شناختی، توانایی رها کردن برنامههای قدیمی، ارزیابی مجدد سریع موقعیت و یافتن راهحلهای جدید و خلاقانه است. فردی که از این ویژگی برخوردار است، در مواجهه با یک بنبست، به جای ناامیدی، به دنبال راه جایگزین میگردد. او میتواند دیدگاه خود را تغییر دهد و از دل یک تهدید، یک فرصت (مثلاً فرصتی برای کمک به دیگران) بیرون بکشد. این توانایی "بازچارچوببندی" (Reframing) شناختی، یک ابزار قدرتمند برای مدیریت استرس است.
- مرکز کنترل درونی (Internal Locus of Control): افرادی که مرکز کنترل درونی دارند، معتقدند که کنترل زندگی و سرنوشتشان عمدتاً در دست خودشان است. در مقابل، افراد با مرکز کنترل بیرونی، موفقیتها و شکستهای خود را به عوامل خارجی همانند شانس، سرنوشت یا دیگران نسبت میدهند. در شرایط جنگی، داشتن مرکز کنترل درونی به فرد کمک میکند تا به جای تسلیم شدن به سرنوشت، به دنبال یافتن راههایی برای تأثیرگذاری بر وضعیت خود باشد. این حس عاملیت (Agency)، کلید اصلی مقابله فعالانه با بحران است.
۲-۲: مهارتهای تنظیم هیجان و استرس: ناخدای کشتی احساسات
جنگ، اقیانوسی از هیجانات شدید و متلاطم است: ترس، خشم، غم، گناه و اضطراب. بدون توانایی مدیریت این امواج سهمگین، روان فرد به سرعت غرق میشود. مهارتهای تنظیم هیجان، ابزارهایی هستند که به فرد کمک میکنند تا ناخدای کشتی احساسات خود باقی بماند.
- آگاهی هیجانی (Emotional Awareness): این اولین و مهمترین قدم است. فرد باید بتواند هیجانات خود را به درستی شناسایی کرده، آنها را نامگذاری کند و بفهمد که چه چیزی باعث بروز آنها شده است. سرکوب کردن هیجانات در بلندمدت منجر به انفجارهای عاطفی یا مشکلات روانتنی میشود. در مقابل، آگاهی از هیجان به فرد اجازه میدهد تا به جای واکنش ناگهانی، پاسخی سنجیده به آن بدهد.
- تکنیکهای مدیریت استرس: اینها تکنیکهای عملی برای آرام کردن سیستم عصبی در لحظات اوج استرس هستند.
- تنفس عمیق و کنترلشده (Diaphragmatic Breathing): یکی از سریعترین راهها برای کاهش پاسخ "جنگ یا گریز". تنفس عمیق و آهسته، سیگنال آرامش را به مغز ارسال میکند.
- ذهنآگاهی (Mindfulness): تمرینی برای تمرکز بر لحظه حال، بدون قضاوت. در شرایطی که نگرانی از آینده و نشخوار فکری گذشته فلجکننده است، ذهنآگاهی میتواند یک لنگرگاه امن برای ذهن فراهم کند. این تمرین به فرد کمک میکند تا از طوفان افکار و هیجانات خود فاصله گرفته و آنها را صرفاً "مشاهده" کند.
- آرامسازی پیشرونده عضلانی (Progressive Muscle Relaxation): این تکنیک شامل انقباض و سپس رهاسازی گروههای مختلف عضلانی است که به کاهش تنش فیزیکی انباشته شده ناشی از استرس کمک میکند.
- پذیرش (Acceptance): بخش بزرگی از رنج روانی در جنگ، ناشی از مقاومت در برابر واقعیتهای غیرقابل تغییر است. پذیرش، به معنای تسلیم یا رضایت نیست، بلکه به معنای درک و قبول واقعیت موجود به عنوان نقطه شروعی برای اقدام است.
"بمباران در حال وقوع است؛ این یک واقعیت است. من نمیتوانم آن را متوقف کنم، اما میتوانم به پناهگاه بروم و از تکنیکهای تنفسی برای آرام کردن خودم استفاده کنم." این رویکرد، انرژی روانی را از جنگیدن بیهوده با واقعیت، به سمت اقدامات سازنده هدایت میکند.
۲-۳: معنویت و سیستم باورها: لنگرگاه معنا در اقیانوس رنج
در شرایطی که زندگی معنای خود را از دست میدهد و رنج، غیرقابل فهم به نظر میرسد، معنویت و باورهای دینی میتوانند یک لنگرگاه قدرتمند برای روان انسان فراهم کنند.
- ایجاد معنا و هدف: ادیان و نظامهای معنوی، اغلب چارچوبی برای فهم رنج ارائه میدهند. آنها میتوانند به فرد کمک کنند تا در بحبوحه آشوب، معنا و هدفی والاتر پیدا کند. این باور که رنجها بیهوده نیستند و بخشی از یک طرح بزرگتر الهی هستند یا فرصتی برای رشد معنوی فراهم میآورند، میتواند تحمل شرایط را آسانتر کند.
- منبع آرامش و امید: اعمالی همانند دعا، نیایش، و مراقبه، میتوانند منبعی مستقیم برای آرامش باشند. اتکا به یک قدرت برتر و باور به حمایت او، میتواند احساس تنهایی را کاهش داده و امیدی قدرتمند به رهایی و آیندهای بهتر را در دل فرد زنده کند.
- چارچوب اخلاقی: جنگ اغلب افراد را با دوراهیهای اخلاقی پیچیده و آسیبهای وجدانی مواجه میکند. یک سیستم باور معنوی میتواند یک قطبنمای اخلاقی فراهم کند که به فرد در تصمیمگیریهای دشوار کمک میکند. همچنین، مفاهیمی همانند توبه، بخشش و رحمت الهی، میتوانند راهی برای التیام زخمهای ناشی از آسیب وجدانی و کاهش بار گناه و شرم فراهم آورند.
۲-۴: آمادگی جسمانی و سلامت فیزیکی: اتحاد ذهن و بدن
ارتباط بین سلامت جسم و روان، یک خیابان دوطرفه است. استرس روانی میتواند بدن را فرسوده کند و ضعف جسمانی نیز به نوبه خود، مقاومت روانی را کاهش میدهد. در شرایط جنگی، مراقبت از بدن، سرمایهگذاری مستقیمی روی تابآوری روانی است.
- ورزش منظم: حتی فعالیتهای بدنی ساده و محدود، همانند حرکات کششی در پناهگاه یا پیادهروی سریع در مواقع امن، میتواند به شدت مؤثر باشد. ورزش به آزادسازی اندورفین (مسکنهای طبیعی بدن)، کاهش هورمونهای استرس همانند کورتیزول و بهبود کیفیت خواب کمک میکند.
- خواب کافی: کمبود خواب، تواناییهای شناختی، تصمیمگیری و تنظیم هیجان را به شدت مختل میکند. تلاش برای ایجاد یک برنامه خواب منظم تا حد امکان و استفاده از تکنیکهای آرامسازی قبل از خواب، برای بازیابی روانی حیاتی است.
- تغذیه مناسب: دسترسی به غذای کافی و مغذی در جنگ دشوار است، اما تلاش برای مصرف مواد غذایی سالمتر در حد امکان، انرژی لازم برای مقابله با استرس را برای بدن و مغز فراهم میکند. کمبود برخی ویتامینها و مواد معدنی میتواند علائم افسردگی و اضطراب را تشدید کند.
در مجموع، عوامل فردی تابآوری یک اکوسیستم درونی را تشکیل میدهند. یک ذهن انعطافپذیر، با مهارتهای مدیریت هیجان، متصل به یک منبع معنا و استوار بر یک بدن سالم، معماری یک دژ روانی را میسازد که میتواند در برابر سهمگینترین طوفانهای جنگ هم پایداری کند.
سنجش تابآوری روانی: مقیاس کانر و دیویدسون (CD-RISC)
یکی از ابزارهای معتبر برای ارزیابی تابآوری روانی، مقیاس تابآوری کانر و دیویدسون (Connor-Davidson Resilience Scale - CD-RISC) است. این مقیاس به طور گستردهای در مطالعات روانشناختی مورد استفاده قرار میگیرد و به افراد و متخصصان کمک میکند تا میزان تابآوری فردی را در برابر استرسها، مشکلات و بحرانها بسنجند.
مقیاس CD-RISC عواملی همانند تصور شایستگی فردی، تحمل عواطف منفی، پذیرش مثبت تغییر، روابط ایمن و تأثیرات معنوی را ارزیابی میکند. نمرات بالاتر در این مقیاس نشاندهنده تابآوری بیشتر و توانایی بهتر فرد در کنار آمدن با شرایط دشوار است. این تست میتواند به عنوان ابزاری برای شناسایی نقاط قوت و ضعف فردی و طراحی برنامههای درمانی یا مشاورهای مناسب به کار رود.
تابآوری روانی در شرایط جنگی تنها به معنای بقا نیست، بلکه به معنای توانایی "جهش رو به جلو" (Bounce Forward) برای رشد و شکوفایی حتی در شرایط دشوار است.
کلام پایانی ای سنج درباره تابآوری روانی در شرایط جنگی
تابآوری روانی در شرایط جنگی نه یک ویژگی ذاتی، بلکه ظرفیتی پویا و قابل تقویت است که تحتتأثیر عوامل فردی، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. با درک سازوکارهای آن و بهکارگیری راهکارهای مؤثر، میتوان به افراد درگیر در جنگ کمک کرد تا نهتنها زنده بمانند، بلکه بتوانند با ذهنی پایدار، معنایی نو در دل رنجها بیابند.
اصطلاحات مهم این مقاله
سوالات متداول
-
تابآوری روانی دقیقاً به چه معناست؟
- تابآوری روانی به معنای شکستناپذیری یا عدم احساس درد نیست. بلکه به توانایی انطباق مثبت با شرایط بسیار دشوار، بازیابی و بهبودی پس از تجربه تروما (آسیب روانی) و حفظ عملکرد روانی علیرغم فشارهای شدید اطلاق میشود. تابآوری یک مهارت است، نه یک ویژگی ذاتی.
-
آیا تابآوری یک ویژگی مادرزادی است یا میتوان آن را یاد گرفت؟
- تابآوری عمدتاً یک مهارت اکتسابی است. اگرچه برخی ویژگیهای شخصیتی ممکن است زمینه را برای تابآوری فراهم کنند، اما بخش بزرگی از آن شامل مهارتهای شناختی، هیجانی و رفتاری است که هر فردی میتواند آنها را بیاموزد، تمرین کند و در خود تقویت نماید.
-
مهمترین عامل برای حفظ سلامت روان در جنگ چیست؟
- حمایت اجتماعی. داشتن ارتباط قوی و معنادار با دیگران (خانواده، دوستان، همرزمان، همسایگان) بزرگترین سپر دفاعی در برابر استرسهای جنگ است. احساس اینکه تنها نیستید، درک میشوید و کسانی هستند که به شما اهمیت میدهند، نقشی حیاتی در پایداری ذهن دارد.
-
آیا ممکن است فردی پس از تجربه جنگ، از نظر روانی قویتر شود؟
- بله. این پدیده "رشد پس از سانحه" (Post-Traumatic Growth) نامیده میشود. برخی افراد پس از دست و پنجه نرم کردن با یک بحران عظیم، گزارش میدهند که قدردانی بیشتری از زندگی دارند، روابطشان عمیقتر شده، احساس قدرت شخصی بیشتری میکنند و معنای جدیدی در زندگی یافتهاند.
-
اولین قدم برای کمک به فردی که از نظر روانی در جنگ آسیب دیده چیست؟
- گوش دادن فعال و بدون قضاوت. فضایی امن برای او فراهم کنید تا داستانش را تعریف کند، بدون اینکه حرفش را قطع کنید، نصیحت کنید یا او را قضاوت نمایید. صرفاً حضور داشتن و نشان دادن اینکه به او اهمیت میدهید، اولین و مهمترین گام در فرآیند بهبودی است. این کار کمکهای اولیه روانشناختی (Psychological First Aid) نام دارد.