معنی خود
self (self)
خود به معنی عامل یا نیروی درونی کنترل کننده و هدایت کننده اعمال در مقابل انگیزه ها، ترس و نیازهاست.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
کلیت فرد، متشکل از تمام ویژگی های مشخ، آگاهانه و ناخودآگاه، روحی و جسمی. جدا از اشاره اساسی آن به هویت شخصی، موجودیت و تجربه، کاربرد این اصطلاح در روانشناسی دامنه وسیعی دارد.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
نوع شخص شما، به خصوص نوع رفتار، ظاهر یا احساس طبیعی شما
-شخصیت یا شخصیت یک شخص است که آنها را از دیگران متفاوت می کند.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-مجموعه خصوصیات کسی، از جمله شخصیت و توانایی، که از نظر جسمی نیستند و آن شخص را از سایر افراد متفاوت می کند.
-برای تشکیل کلماتی استفاده می شود که چیزی یا کسی را توصیف می کند که خود کاری انجام می دهد.
فرهنگ دهخدا
خود. [ خوَدْ / خُدْ ] (ضمیر) با ثانی معدوله بمعنی او باشد چنانکه گویند خود داند یعنی او داند. (برهان ). ضمیر مشترک میان متکلم و مخاطب و غایب و همیشه مفرد آید.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
یکی از وجوه عالی تجربه انسان اجساس جبری وجود خویش است؛ چیزی که فلاسفه بطور سنتی آن را مساله هویت شخصی یا خود نامیده اند. این اصطلاح در نظریات روانشناختی، خصوصا در زمینه های اجتماعی و روانشناسی رشد و مطالعه شخصیت نسبتا خوب معرفی شده اند. خود به معنی عامل یا نیروی درونی کنترل کننده و هدایت کننده اعمال در مقابل انگیزه ها، ترس و نیازهاست. خود به معنی هشیاری، آگاهی، ادراک خود و هویت است.
واژه های مترادف در فارسی
کلیت فرد، خویش، ذات، نفس، خویشتن
واژه های مترادف لاتین
crash helmet, personally, headgear, helmet, oneself, own, proper
واژه های متضاد در فارسی
غیر، دیگری، غیرخود، دیگران
واژه های متضاد لاتین
Other, other people