معنی افسردگی
Depression (/dɪˈprɛst/)
افسردگی نوعی اختلال روانی شایع است که با غم و اندوه مداوم و عدم علاقه یا لذت نسبت به فعالیتهای جذاب قبلی مشخص می شود.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
افسردگی یک بیماری شایع و جدی است که بر احساس، نحوه فکر کردن و نحوه عملکرد تأثیر منفی می گذارد. افسردگی باعث احساس غم و اندوه و یا از دست دادن علاقه به فعالیتهایی است که قبلا از آن لذت می بردیم. این بیماری می تواند منجر به انواع مشکلات عاطفی و جسمی شود و توانایی فرد را در عملکرد شغلی و زندگی شخصی کاهش می دهد.
سازمان بهداشت جهانی(WHO)
افسردگی نوعی اختلال روانی شایع است که با غم و اندوه مداوم و عدم علاقه یا لذت نسبت به فعالیتهای جذاب قبلی مشخص می شود. همچنین این بیماری می تواند خواب و اشتها را مختل کند. افسردگی باعث خستگی و کاهش تمرکز می شود. تأثیرات افسردگی ممکن است ماندگار باشد و می تواند به طور چشمگیری بر توانایی و عملکرد فرد تأثیر بگذارد.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
- وضعیت احساس بسیار ناراضی و بدون امید به آینده - بیماری روانی که در آن فرد برای مدت طولانی بسیار ناراضی و مضطرب است (= نگران و عصبی است) و نمی تواند در این دوره زندگی عادی داشته باشد.
فرهنگ دهخدا
[ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی. (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی. جمود. بستگی. خدوک. حالتی واسطه میان غم و اندوه. وقتی که غم و شادی و انتعاش طبیعت نبود و غم و مکروهی هم عارض نگردیده باشد این حالت بین بین را افسردگی می نامند.
واژه های مترادف لاتین
blue devils, blues, dejection, desolation, despond, despondence, despondency, disconsolateness, dispiritedness, doldrums, dolefulness, downheartedness, dreariness, dumps, forlornness, gloom, gloominess, glumness, heartsickness, joylessness, melancholy, miserableness, mopes, mournfulness, oppression, sadness, sorrowfulness, unhappiness
واژه های متضاد لاتین
bliss, blissfulness, ecstasy, elatedness, elation, euphoria, exhilaration, exuberance, exultation, felicity, gladness, gladsomeness, happiness, heaven, intoxication, joy, joyfulness, joyousness, jubilation, rapture, rapturousness
واژه های مترادف در فارسی
آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشانحال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند
واژه های متضاد در فارسی
سعادت نشاط ، سرخوشی ، خوشحالی، هیجان، خوشبختی، شادی، شادابی، پرانرژی