جدیدترین تست هوش جهان | کلیک کنید

جدیدترین تست هوش جهان | کلیک کنید

پست وبلاگی
شناخت تجسمی (Embodied Cognition) چیست؟ مدت مطالعه: 4 دقیقه
ای سنج 22 آذر 1404 مدت مطالعه: 4 دقیقه

شناخت تجسمی (Embodied Cognition) چیست؟

شناخت تجسمی (Embodied Cognition) یک رویکرد انقلابی در علوم شناختی است که بر خلاف دیدگاه سنتی مبنی بر اینکه ذهن و فرآیندهای شناختی صرفاً در مغز و به صورت نمادهای انتزاعی رخ می‌دهند، تأکید می‌کند که بدن فیزیکی، تجربیات حسی-حرکتی و تعامل ما با محیط نقش اساسی و جدایی‌ناپذیری در شکل‌گیری و اجرای شناخت دارند. به عبارت دیگر، شناخت تنها محصول مغز نیست، بلکه از کل سیستم مغز-بدن-محیط پدیدار می‌شود. در ادامه با بررسی کامل موضوع شناخت تجسمی همراه شما در ای سنج هستیم.

مبانی نظری شناخت تجسمی

تز اصلی شناخت تجسمی در تضاد با سه اصل اساسی شناخت‌گرایی سنتی مطرح می‌شود:

۱. نقش سازنده بدن

شناخت تجسمی معتقد است که بدن تنها یک مجرای ورودی و خروجی نیست، بلکه نقشی سازنده در فرآیندهای شناختی دارد. نحوه ساختار و عملکرد سیستم حسی-حرکتی ما (مانند شکل دست‌ها، چگونگی حرکت، محدودیت‌های ادراکی) مستقیماً تعیین می‌کند که چگونه جهان را تجربه و درک می‌کنیم.

مثال: ادراک ما از «قابلیت دسترسی» یک شیء به طول بازو یا توانایی ما برای گرفتن آن بستگی دارد. ما جهان را نه به صورت یک ناظر منفعل، بلکه به عنوان یک عامل کنشگر درک می‌کنیم.

۲. نفی بازنمایی‌های انتزاعی و بی‌شکل

مدل‌های سنتی فرض می‌کردند که مغز، اطلاعات حسی را به نمادهای انتزاعی و بی‌شکل تبدیل می‌کند تا بتواند آن‌ها را پردازش کند. در مقابل، شناخت تجسمی پیشنهاد می‌کند که بازنمایی‌های شناختی مشروط به وجه حسی هستند. یعنی مفاهیم در ذهن ما به واسطه بازفعال‌سازی الگوهای عصبی حسی و حرکتی که در زمان تجربه آن مفاهیم فعال بوده‌اند، شکل می‌گیرند.

مثال: فکر کردن به یک «چکش» نه فقط یک نماد انتزاعی، بلکه فعال شدن بخش‌هایی از مغز است که با دیدن، گرفتن و کوبیدن با چکش مرتبط هستند (بازنمایی حسی-حرکتی).

در رویکرد تجسمی، ادراک (Perception) و عمل (Action) از هم جدا نیستند. ما نه به سادگی جهان را می‌بینیم و سپس تصمیم می‌گیریم که عمل کنیم، بلکه ادراک ما بر اساس فرصت‌های عمل (Affordances) تعریف می‌شود که محیط در اختیار بدن ما قرار می‌دهد.

مثال: دیدن یک فنجان به عنوان چیزی قابل گرفتن؛ این ادراک از فنجان، مستقیماً به سیستم حرکتی ما پیوند خورده است، نه اینکه صرفاً یک برچسب انتزاعی باشد.

ابعاد کلیدی شناخت تجسمی

ابعاد کلیدی شناخت تجسمی

رویکرد تجسمی به عنوان یک "برنامه تحقیقاتی خانواده‌وار" مجموعه‌ای از تزهای مرتبط را در بر می‌گیرد که درجات مختلفی از رادیکالیسم را نشان می‌دهند:

۱. شناخت درک‌شده

همانطور که توضیح داده شد، این هسته اصلی نظریه است: شناخت به شدت وابسته به سیستم حسی-حرکتی بدن فیزیکی است.

۲. شناخت جاسازی‌شده

این تز تأکید می‌کند که شناخت ما به شدت به محیط فیزیکی و اجتماعی که در آن قرار داریم، وابسته است. محیط فقط یک منبع ورودی نیست، بلکه به عنوان یک بخشی از فرآیند شناختی عمل می‌کند. ما از محیط برای آف‌لود کردن کارهای شناختی استفاده می‌کنیم.

مثال: استفاده از انگشتان برای شمردن یا نوشتن لیست خرید به جای تلاش برای حفظ کردن آن در حافظه فعال. محیط خارجی به عنوان یک "حافظه خارجی" عمل می‌کند.

۳. ذهن گسترش‌یافته

یکی از رادیکال‌ترین فرمول‌بندی‌ها که توسط اندی کلارک و دیوید چالمرز مطرح شد، این است که فرآیندهای شناختی ما می‌توانند به معنای واقعی کلمه فراتر از مرزهای بدن و مغز ما گسترش یابند و شامل ابزارهای خارجی شوند. این تز پیشنهاد می‌کند که اگر یک ابزار یا بخش محیطی وظیفه‌ای را انجام دهد که در صورت نبود آن، توسط فرآیندهای ذهنی درونی انجام می‌شد، آن ابزار بخشی از سیستم شناختی ما محسوب می‌شود.

مثال: استفاده از دفترچه یادداشت یا یک اپلیکیشن نقشه (GPS) برای ذخیره اطلاعات یا جهت‌یابی؛ این ابزارها دیگر صرفاً کمک‌کننده‌های بیرونی نیستند، بلکه سازه‌های شناختی درونی را تشکیل می‌دهند.

۴. شناخت فعال

این دیدگاه که توسط فرانسیسکو وارلا، ایوان تامپسون و الن روش توسعه داده شد، بر این تأکید دارد که شناخت نه یک بازنمایی، بلکه یک کنش یا فعالیت است. عامل زنده جهان را به طور منفعل بازنمایی نمی‌کند، بلکه جهان را از طریق کنش‌های هدفمند خود در محیط خلق و تعریف می‌کند. شناخت، برخاسته از تعاملات حسی-حرکتی مداوم یک موجود زنده با جهان است.

بر اساس یک بررسی پژوهشی، ۹۰٪ از مقالات اخیر در رباتیک شناختی بر اصول شناخت تجسمی تأکید دارند.

کاربردها و شواهد تجربی

شواهد زیادی از روان‌شناسی، زبان‌شناسی و علوم اعصاب، ایده‌های شناخت تجسمی را پشتیبانی می‌کنند:

۱. در زبان و مفهوم‌سازی

شناخت تجسمی درک ما از زبان را متحول کرده است. بر اساس این نظریه، زبان نه یک سیستم نمادین انتزاعی، بلکه ریشه در تجربیات جسمانی ما دارد.

  • استعاره‌های مفهومی: جورج لیکاف و مارک جانسون نشان دادند که ما مفاهیم انتزاعی را بر اساس تجربیات جسمانی (مانند بالا و پایین، جلو و عقب) می‌فهمیم. مثلاً «شادی بالاست» (در زبان فارسی: سرحال بودن، اوج گرفتن) و «غم پایین است» (دلت گرفته، افتادن روحیه).
  • شبیه‌سازی حسی-حرکتی: هنگام درک یک جمله عملیاتی (مانند "من توپ را پرتاب کردم")، بخش‌های مغزی که مربوط به عمل پرتاب هستند، فعال می‌شوند. به عبارت دیگر، ما برای درک زبان عمل، آن عمل را در ذهن خود شبیه‌سازی می‌کنیم.

۲. در روانشناسی اجتماعی و قضاوت

حالت فیزیکی بدن بر قضاوت‌های اجتماعی و عاطفی ما تأثیر می‌گذارد.

  • اثر بدن: نگه داشتن یک نوشیدنی گرم باعث می‌شود افراد، دیگران را مهربان‌تر و خونگرم‌تر ارزیابی کنند. یا نگه داشتن یک جسم سنگین، منجر به جدی‌تر گرفتن یک موضوع می‌شود (سنگین بودن بحث).
  • حالت‌های بدن و قدرت: یک ژست بدنی باز و گسترده (مانند دست روی کمر) می‌تواند احساس قدرت را افزایش داده و تحمل درد را در فرد بهبود بخشد.

۳. در آموزش و یادگیری

شناخت تجسمی تأثیرات عمیقی بر روش‌های آموزشی دارد و بر اهمیت یادگیری فعال، تجربی و حرکتی تأکید می‌کند.

  • یادگیری حرکتی: استفاده از بلوک‌ها، چوب‌ها و بازی‌های فیزیکی در آموزش مفاهیم انتزاعی (مثل ریاضیات) به کودکان، فرآیند درک را با تجربیات حسی-حرکتی پیوند می‌دهد و آن را مؤثرتر می‌کند.
  • اشاره‌ها: اشاره‌هایی که دانش‌آموزان به طور طبیعی هنگام صحبت و توضیح یک مفهوم انجام می‌دهند، نه صرفاً حرکات اضافی، بلکه بخشی از فرآیند فکری آن‌ها برای ساختن و تثبیت مفهوم هستند.

نقدها و چالش‌ها

نقدها و چالش‌ها

در حالی که شناخت تجسمی تأثیر گسترده‌ای داشته است، با انتقاداتی هم روبروست:

۱. مشکل انتزاعات بالا

یکی از چالش‌های اصلی، توضیح اینکه چگونه شناخت تجسمی می‌تواند مفاهیم بسیار انتزاعی (مانند عدالت، آزادی یا بی‌نهایت) را توضیح دهد که به نظر نمی‌رسد ارتباط مستقیمی با تجربیات حسی-حرکتی روزمره داشته باشند. مدافعان پاسخ می‌دهند که این مفاهیم هم اغلب بر اساس استعاره‌های تجسمی (مانند عدالت به مثابه ترازو) ساخته می‌شوند یا از ترکیب مفاهیم تجسمی ساده‌تر پدید می‌آیند.

۲. ابهام در تعریف

منتقدان معتقدند که واژه «تجسم» بیش از حد گسترده شده است. برخی از نظریه‌ها صرفاً می‌گویند که بدن بر شناخت تأثیر می‌گذارد (که بدیهی است)، در حالی که رادیکال‌ترین نظریه‌ها ادعا می‌کنند که بدن تشکیل‌دهنده یا بخش گسترش‌یافته شناخت است. این ابهام، آزمایش و ارزیابی جامع نظریه را دشوار می‌سازد.

۳. مسئله قابلیت درونی‌سازی

اگر شناخت نیازمند تعامل با محیط است، چگونه می‌توانیم بدون حضور محیط بیرونی (مثلاً در یک اتاق تاریک یا هنگام تجسم درونی) فکر کنیم؟ پاسخ این است که مغز با بازفعال‌سازی الگوهای حسی-حرکتی ذخیره‌شده یا تصویرسازی ذهنی، می‌تواند فرآیندهای تجسمی را به صورت درونی اجرا کند.

سخن آخر ای سنج درباره شناخت تجسمی

شناخت تجسمی (Embodied Cognition) یکی از مهم‌ترین تحولات در درک ما از ذهن و هوش است. این نظریه با شکستن مرزهای سنتی بین ذهن و بدن، بر نقش فعال، محوری و سازنده بدن فیزیکی و تعاملات آن با محیط در هر جنبه‌ای از فرآیندهای شناختی تأکید می‌کند. این رویکرد، درک ما را از زبان، یادگیری، تفکر و حتی هوش مصنوعی (مانند رباتیک تجسمی) تغییر داده و همچنان به عنوان یک چارچوب قدرتمند برای درک کامل طبیعت انسان و شناخت عمل می‌کند. این دیدگاه، ذهن را به عنوان پدیده‌ای پویا، فعال و تعاملی می‌بیند که از سیستم یکپارچه مغز-بدن-محیط پدید می‌آید.

خود خواهی چیست | انواع و عواقب آن
مهارت یادگیری چیست؟
استقلال فکری چیست | انواع و روش‌های تقویت آن
چطور نه بگوییم؟ بررسی بهترین روش‌ها
سندروم سازگاری عمومی چیست | علت و درمان
خستگی تصمیم گیری چیست | علل ایجاد و راه غلبه بر آن
بلوغ اجتماعی چیست | بررسی نشانه‌های آن
افسردگی مهاجرت چیست | دلایل و نحوه مدیریت آن
تأثیر کمال‌‌گرایی بر روابط و شغل

اصطلاحات مهم این مقاله

جهت نمایش بیشتر اصطلاحات کلیک نمایید

سوالات متداول

  • ایده اصلی شناخت تجسمی چیست؟

    • ایده اصلی این است که بدن ما نقش سازنده و محوری در شناخت دارد، نه صرفاً یک ورودی یا خروجی منفعل برای مغز. تفکر ریشه در نحوه عمل و حرکت ما در جهان دارد.
  • شناخت تجسمی چه تفاوتی با شناخت‌گرایی سنتی دارد؟

    • شناخت‌گرایی سنتی (Computationalism) ذهن را یک رایانه می‌داند که بر روی نمادهای انتزاعی کار می‌کند و بدن را کم‌اهمیت می‌شمارد. شناخت تجسمی معتقد است که شناخت ریشه در حس و حرکت دارد و بازنمایی‌ها اغلب به وجه حسی (Modality-Specific) هستند.
  • شناخت تجسمی چگونه بر یادگیری و آموزش تأثیر می‌گذارد؟

    • این رویکرد اهمیت یادگیری فعال، تجربی و حرکتی را برجسته می‌کند؛ همانند استفاده از حرکات دست یا اشیاء فیزیکی (بلوک‌ها) برای درک مفاهیم انتزاعی (مانند ریاضیات).
لطفا امتیاز خود را برای این محتوا ثبت کنید