
معنی هوش
Intelligence (inˈteləjəns)
هوش به طور کلی توانایی درک یا استنباط اطلاعات و حفظ آنها به عنوان دانش برای رفتارهای سازگارانه در یک محیط می باشد.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
توانایی به دست آوردن اطلاعات، یادگیری از تجربه، سازگاری با محیط، درک و استفاده صحیح از فکر و عقل.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-توانایی یادگیری، درک و داوری یا داشتن عقاید مبتنی بر عقل
-توانایی درک خوب و یادگیری خوب و ایجاد قضاوت و نظرات براساس دلیل
-توانایی یادگیری و درک سریع و آسان چیزها
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
توانایی یادگیری، درک و تفکر به روش منطقی در مورد مسائل
فرهنگ دهخدا
هوش. (اِ) زیرکی و آگاهی و شعور و عقل و فهم و فراست را گویند.
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
هوش از بسیاری جهات تعریف شده است: ظرفیت منطق، درک، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، برنامه ریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حل مسئله. به طور کلی، می توان آن را به عنوان توانایی درک یا استنباط اطلاعات و حفظ آنها به عنوان دانش برای رفتارهای سازگارانه در یک محیط یا زمینه استفاده کرد. هوش اغلب در انسان مورد مطالعه قرار می گیرد اما در حیوانات غیر انسانی و گیاهان نیز مشاهده شده است. به هوش در ماشین ها، هوش مصنوعی گفته می شود که معمولاً با استفاده از برنامه ها و بعضاً از سخت افزارهای تخصصی در سیستم های رایانه ای پیاده سازی می شود.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
هوش را می توان توانایی شخص برای تفکر، و عملکرد منطقی و معقول تعریف نمود. در کار بالینی، هوش با آزمون های توانایی برای حل مسائل و ساختن مفاهیم با استفاده از کلمات، ارقام، سایر نمادها، الگوها و ابزار غیر کلامی سنجیده می شود.
واژه های مترادف در فارسی
آگاهی، فهم، ظرفیت ذهنی، توانایی و درک ذهنی، دارای عقل، خرد، استعداد، شعور
واژه های مترادف لاتین
Braininess/ intellectual/mental capacity intellect/ mind /brainpower/ powers of reasoning/ reasoning understanding/ comprehension/ acumen/ wit/ perceptiveness /perception /perspicaciousness perspicacity /cleverness/ability/ talent
واژه های متضاد در فارسی
عقب مانده، ناتوان ذهنی، عدم ظرفیت ذهنی، کمبود ظرفیت ذهنی
واژه های متضاد لاتین
stupidity /inability/ intelligent/ unintelligent/ dull