بیوگرافی سابینا اسپیلرین

این مقاله به معرفی زنی قدرتمند و تاثیر گذار به نام سابینا اسپیلرین اختصاص دارد.

زنی که در طول تاریخ نامش میان روان شناسان به نام گم و به دست فراموشی سپرده شده است.

آنچه قرار است در این مقاله بخوانیم، با توجه به فهرست مطالب، به شرح زیر است:

بیوگرافی یکی از اولین روانکاوان زن

سابینا اسپیلرین یک پزشک روسی و از اولین روان کاوان زن بود.

وی همچنین به عنوان بیمار و شاگرد کارل یونگ شناخته می شود و شایعاتی مبنی بر اینکه او رابطه عاشقانه ای با یونگ داشته است، وجود دارد.

اسپیلرین اولین زنی بود که رساله روان کاوی نوشت.

اوایل زندگی

سابینا اسپیلرین در 7 نوامبر 1885 در روستوف آن دون روسیه و در یک خانواده ثروتمند یهودی به دنیا آمد.

پدر او، نفتول آرکادویچ اسپیلرین، یک تاجر موفق بود و مادرش، امیلیا (اوا) مارکوونا لوژوبلینسکا، دندانپزشک بود. پدربزرگ و مادربزرگ مادری وی خاخامانی بودند که ازدواج امیلیا را با شوهر یهودی اش ترتیب داده بودند.

در حالی که خانواده او سخت گیر بودند و گاه گاهی ناسزا می‌گفتند، والدین او تاکید زیادی بر تحصیل داشتند و سابینا به زبان روسی، آلمانی، فرانسوی و انگلیسی صحبت می‌کرد.

اسپیلرین، یونگ و فروید

در سال 1904 در سن 19 سالگی، وی در بیمارستان روانی Burghölzli در سوئیس بستری شد، و ظاهراً او از علائمی از آنچه در آن زمان به عنوان هیستری شناخته می شد رنج می برد.

او بیمار روانکاو کارل یونگ شد که او را "شهوانی" با "بیان جدی و رویایی" توصیف کرد. اسپیلرین تا سال 1905 در بیمارستان ماند.

بدیهی است اسپیلرین دلیل تماس یونگ در ابتدا با زیگموند فروید بوده است. یونگ در مورد فنون فروید آموخته بود و در سال 1906 نامه ای به روانکاو مشهور نوشت تا در مورد یک پرونده چالش برانگیز در مورد یک زن جوان روسی از او مشاوره بخواهد.

بقیه داستان، همان طور که می گویند، تاریخ است. یونگ و فروید خیلی زود دوست و محرم روشنفکر یک دیگر شدند و یونگ مرتباً با همکار خود در مورد سابینا مکاتبه می کرد.

یونگ در 4 ژوئن 1909 در نامه ای به فروید نوشت: "اسپیلرین شخصی است كه من برای شما نوشتم."

او البته به طور سیستماتیک در حال برنامه ریزی اغواگری من بود، که من آن را نامناسب می دانستم. اکنون او به دنبال انتقام جویی است.

به تازگی، او شایعه ای مبنی بر اینکه من به زودی از همسرم طلاق می گیرم و با یک دختر دانش آموز خاص ازدواج می کنم، منتشر کرد، که تعداد اندکی از همکارانم را به ترس و فکر انداخته است ..."

اسپیلرین بعنوان یک موضوع مکرر در مباحثه آن ها بود و احتمالاً در پیشرفت اولیه روانکاوی نقش داشت.

یونگ علاوه بر گفتگوهایش با فروید، مطالعات موردی را نیز متمرکز بر سابینا نوشت.

رابطه با یونگ

اسپیلرین دستیار آزمایشگاه یونگ شد و بعداً به پیشنهاد یونگ وارد دانشکده پزشکی شد و در آنجا روانپزشکی خواند.

امروزه بسیاری بر این باورند که اسپیلرین و یونگ نیز درگیر رابطه ی عاشقانه با یک دیگر شده اند، اگرچه در مورد میزان رابطه بحث شده است.

این پیشنهادات و بحث ها بر اساس نامه های رد و بدل شده بین این دو و همچنین نوشته های مجله خود سابینا است.

نامه های به جای مانده بین سابینا اسپیلرین و کارل یونگ نشانگر درگیری شدید عاطفی و فکری است.

در حالی که برخی معتقدند این رابطه کاملاً عاطفی بوده است، پیتر لوونبرگ، مورخ و روانکاو استدلال می کند که، این رابطه جنسی بوده و بنابراین اخلاق حرفه ای یونگ را نقض می کند.

به گفته لوونبرگ، این رابطه "موقعیت [یونگ] را در بورگولزلی به خطر انداخته و منجر به عزیمت وی ​​از دانشگاه زوریخ شده است."

شغل و زندگی او

در سال 1911، سابینا از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد و روانکاوی خود را در طول رابطه با یونگ آغاز کرد.

این رابطه برای چندین سال ادامه داشت تا اینکه یونگ تشخیص داد که درگیری او با اسپیلرین برای حرفه او مضر است و به این ماجرا پایان داد.

اسپیلرین در سال 1911 به وین، اتریش نقل مکان کرد و به انجمن روانکاوی وین پیوست. در سال 1912، او با یک پزشک روس به نام پاول شنفتل ازدواج کرد و بعداً صاحب دو دختر شد، ایرما رناتا در سال 1912 و اوا در سال 1924.

طبق منابع دیگر، شنفتل او را رها کرد و قبل از بازگشت به همسرش به همراه دختری از رابطه دیگر، با زنی دیگر صاحب فرزند شد.

اسپیلرین پس از کار در آلمان و سوئیس سرانجام به روسیه بازگشت و نقشی اساسی در معرفی روانکاوی در آنجا داشت. در طول دهه 1930، شوهر اسپیلرین درگذشت و سه برادرش، ایزاک، امیل و ژان، همگی در زمان وحشت استالین کشته شدند.

در سال 1942، سابینا و دو دخترش توسط یك گروه آلمانی به همراه هزاران شهروند دیگر در روستوف آن دون كشته شدند.

بعد از اینکه زندگی او به طرز غم انگیزی کوتاه و تمام شد، مشارکت او در روانشناسی برای سال ها فراموش شد.

در طول دهه 1970، مقالات وی و نامه هایی که با یونگ رد و بدل کرده بود کشف و منتشر شد.

مشارکت در روانشناسی

سابینا اسپیلرین از طریق رابطه خود با یونگ تأثیر مستقیمی در رشد روانكاوی و همچنین رشد ایده ها و فنون خود یونگ داشت.

با این حال، غلط خواهد بود که بگوییم این تنها کمک اسپیلرین در روانشناسی بوده است.

وی اولین کسی بود که ایده غرایز مرگ را مطرح کرد، مفهومی که فروید بعداً به عنوان بخشی از نظریه خود بر روی آن کار کرد و آن را به عنوان بخش مهمی از نطریه اش  تصویب کرد. 

نکته

اسپیلرین علاوه بر معرفی روانکاوی به روسیه، بر سایر متفکران آن زمان از جمله ژان پیاژه و ملانی کلاین نیز تأثیر گذاشت. 

میراث کامل اسپیلرین هنوز به طور کامل محقق نشده است. در حالی که وی سی مقاله روانکاوی به فرانسه و آلمانی نوشت، بسیاری از آن ها هنوز ترجمه نشده اند.

"فراموشی که اسپیلرین به آن افتاده قابل توجه است. او شخصیتی مهم در توسعه جنبش روانکاوی بود و زنی نادر در آن زمینه" این جمله را کارن هال از آرشیو زنان یهودی بیان می کند.

"فقط می توان امیدوار بود که بیشتر داستان او کشف شود و تحقیقات بیشتر در مورد کارهایی که شخصاً اسپیلرین انجام داده است متمرکز شود.

او با موانع زیادی روبرو شد، هم به این دلیل که او زنی بود که در یک حرفه عمدتا مردسالار کار می کرد و هم به دلیل یهودی بودن در طول یک دوره ضد یهود ستیزی خشن.

مرگ غم انگیز او  پایان یک زندگی امیدوار کننده بود. "

جمع بندی ای سنج

در این مقاله در مورد بیوگرافی سابینا اسپیلرین صحبت شد. سابینا زنی تاثیر گذار در مکتب روان کاوی بود.

زنی که در طول تاریخ به دست فراموشی سپرده شده است و از آثار و مقالات و نظریه های علمی او آنطور که باید استقبال نشده است.

امید است در آینده و به دست متخصصان و پژوهشگران ابعاد جدیدی از زندگی و نظریات او کشف و در مورد آن ها بحث و بررسی شود.

لطفا دیدگاه و نظرات ارزشمند خودتان را در مورد بیوگرافی سابینا اسپیلرین با ما به اشتراک بگذارید.