تست تشخیص اوتیسم منتشر شد

تست تشخیص اوتیسم منتشر شد

مقاله تخصصی
انعطاف پذیری روانشناختی چیست؟ چه کاربردی در درمان ACT دارد؟ مدت مطالعه: 10 دقیقه
ای سنج 27 آبان 1399 مدت مطالعه: 10 دقیقه

انعطاف پذیری روانشناختی چیست؟ چه کاربردی در درمان ACT دارد؟

در این مقاله تخصصی انعطاف پذیری روانشناختی را نه به عنوان یک سازه عمومی بلکه به عنوان یک جنبه علمی در چارچوب درمان ACT مورد بررسی قرار می دهیم. مطالب این مقاله سعی بر آن دارد تا مفهوم انعطاف پذیری روانشناختی را بر اساس دیدگاه هیز بسط و توضیح دهد.

انعطاف پذیری روانی چیست؟

انعطاف پذیری روانی (Psychological Flexibility) به معنای توانایی برای تماس کامل با لحظه حال  به عنوان یک انسان آگاه، و همچنین تغییر و یا ادامه در رفتار، زمانی که چنین کاری در خدمت به اهداف با ارزش می باشد [1]. این سازه از پذیرش و تعهد درمانی مشتق شده است [2].

 ACT در واقع "نسل سوم" و یا "موج سوم" مداخلات روان شناختی با آغاز روانشناسی رفتاری مدرن و تئوری چهار چوب رابطه (RFT) می باشد[3]. این نسل سوم از روانشناسی شناختی که انعطاف پذیری جزء سازه اصلی آن است، شامل روش های مبتنی بر ذهن آگاهی مانند:
روان درمانی تحلیلی کارکردی
رفتاردرمانی دیالکتیک
کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی 
درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی

همانطور که توسط هیز و همکارانش [4] توضیح داده شده است، ACT از دیگر روش های درمانی موج سوم متمایز می باشد، زیرا برنامه ای کاربردی می باشد که مبتنی بر تحقیقات نظری و تجربی گسترده در زبان و شناخت انسان است.

طبق نظریه هیز و همکاران [5]، ACT از طریق توجه آگاهانه به حال و فرآیند پذیرش، علاوه بر فرآیندهای عمل متعهدانه و تغییر رفتار، انعطاف پذیری روان شناختی را پرورش می دهد. با وجود بسط نظریه و پژوهش قبلی از دو موج اول درمان (روان تحلیلی و شناختی)، درمان موج سوم تفاوت های زیادی دارد. یکی از تفاوتهای اشاره شده توسط هیز [6] این است که افکار یا رفتار مسئله ساز در طول درمان آسیب شناسی نشده است، زیرا روش های انعطاف پذیری به کار گرفته شده اند که بر روی فرآیندهای اساسی سلامت روان شناختی از طریق فرآیندهای تغییر زمینه ای و تجربی متمرکزند.

سایر درمان ها تمایل بر روی خاموشی درد یا کاهش علائم نامطلوب تمرکز دارند. در طول درمان، این راهبردهای کنترل در تلاش برای پرورش پذیرش تجارب دردناک و جدایی از باورهای گذشته گسترش یافتند [7]. توانمند سازی مراجعین برای پذیرش درد و خودشان، منجر به افزایش تعامل و تعهد نسبت به اعمالشان شد که ارزش‌های زندگی شان را تایید می کرد [8].

6 فرایند زیربنایی انعطاف پذیری روانی

انعطاف پذیری روانی از شش فرایند زیربنایی به هم پیوسته تشکیل شده است. مکانیسم های پیشنهادی موثر در کاهش درد و رنج  عبارتند از :

پذیرش

جدایی شناختی

 تماس با زمان حال

 چارچوب شخصی

  روشن شدن ارزش ها

 اقدام متعهدانه [9]

اینها شامل توانایی در داشتن آگاهی از تجربه اکنون، سرگرم یک فعالیت خاص شدن بدون حواس پرتی های درونی، و دارا بودن نگرش باز و بدون قضاوت می باشد. ذهن آگاهی، یک حالت روانی آگاهانه، باز بودن و تمرکز، اجزاء کلیدی در انعطاف پذیری روانشناختی  می باشند [10]. ذهن آگاهی ابزاری برای توسعه خود آگاهی، پذیرش، هوش هیجانی، آگاهی از فرآیندهای فکری، کاهش واکنش به تجارب دردناک، و پرورش روابط سالم شناخته می شود [11].

انعطاف پذیری و آسیب های روانی

هنگامی که ساختار انعطاف پذیری روانشناختی را توصیف می کنیم، توصیف اجتناب از تجربه، بسیار مهم است، چرا که آنها در اصل مخالف فرآیندهای تجربی هستند. اجتناب از تجربه یک رفتار احساسی و اجتنابی است که زمانی اتفاق می افتد که شخص مایل به در تماس باقی ماندن با تجربه شخصی نمی باشد (به عنوان مثال، حس های بدنی، احساسات، افکار، خاطرات، زمینه های رفتاری).

در حالی که شخص قدم های برای تغییر شکل، دفعات و حساسیت های موقعیتی این رویدادها بر می دارد، حتی اگرانجام چنین کاری باعث بروز اسیب های روانشناختی شود. درد و رنج روانشناختی اغلب به علت فرایند همجوشی شناختی و فرایند اجتناب از تجربه ادامه پیدا می کند که در طی آن افکاربه صورت غیرموثر تنظیم می شوند. اجتناب از تجربه و الگوهای پاسخ های دفاعی مشابه درگیر در عدم انعطاف پذیری روانشناختی توسط هیز و همکاران [12]به عنوان یک فرایندی فراگیر در آسیب شناسی رفتار انسان در نظر گرفته شده اند.

با در نظر گرفتن آمار و ارقام بالا در بیماری های روانی و خود کشی، اهمیت فهمیدن فرایند درد و رنج، انعطاف ناپذیری روانشناختی و بیماری های روانی باید به طور مشهود تری ظاهر شود. این امر به ویژه زمانی صدق می کند که پایه شواهد برای حمایت از سودمند بودن افزایش انعطاف پذیری روانشناختی در رابطه با اختلالات و بیماری های گوناگون در جمعیت های گوناگون شامل بزرگسالان و بچه ها فراهم باشد.  

تحقیقات نشان داده است که انعطاف پذیری روانشناختی با سلامت روانی بهتر همراه است در حالی که به طورمعکوس با اشکال مختلفی از آسیب شناسی روانی مرتبط است [13].

اکثر تحقیقات انعطاف پذیری روانشناختی در زمینه روانشناسی بالینی هدایت شده است. محققان دریافته اند که عدم انعطاف روانشناختی با اضطراب، افسردگی، عملکرد ضعیف کار، ناتوانی در یادگیری، سوء مصرف مواد، ترس، رفتار ضد اجتماعی، با کیفیت پایین از زندگی، اضطراب اجتماعی، تریکوتیلومانیا، سوء استفاده جنسی، رفتار پرخطر جنسی ، سرکوب، آلکسی تایمیا، معلولیت، و روان، همراه با اختلالات های مختلف مرزی شخصیت (BPD)، اختلال اضطراب منتشر (GAD) و اختلال وسواسی اجباری (OCD) همراه است [14].

در زمینه روانشناسی سلامت، آزمایشات کنترل شده تصادفی(RCT)، شواهدی در حمایت از تاثیر افزایش انعطاف پذیری روانشناختی در میان افراد مبتلا به درد مزمن، وهمچنین مطالعات در میان کسانی که اعتیاد به نیکوتین ، دیابت، صرع، ام اس، سرطان، ویروس نقص ایمنی انسانی (HIV)، چاقی، کاهش وزن، لوپوس، و وزوز گوش داشتند، را فراهم کرده است[15].

مطالعات دیگر در حوزه اوتیسم، عملکرد در شطرنج و ورزش، استرس محل کار، بدنامی، فرسودگی شغلی، تعصب نژادی، و نگرش ننگین از درمانگران تکمیل شده است.

همانطور که توسط هیز، لوما و همکارانش [16] گزارش شده است، به نظر می رسد انعطاف پذیری روانشناختی بر طیف گسترده ای از اختلالات موثر  باشد، و اغلب موثرتر از درمان های دیگر مانند درمان شناختی رفتار (CBT)، به ویژه در موقعیت های گسترده تر، می باشد.

 شواهد نتایج فعلی نشان می دهد که ACT نمی تواند از طریق فرآیندهای تغییر عمومی عمل کند  اما از طریق فرآیندهای پیشنهادی انعطاف پذیری روانشناختی، که غالبا در درمان های دیگر مورد هدف قرار نمی گیرند، موثر واقع می شود. شواهد زیادی وجود دارد که از ACT به عنوان درمانی تجربی برای اختلالات مختلف حمایت می کند، در حالی که ACT در حال حاضر توسط بخش 12 انجمن روانشناسی آمریکاییACT به عنوان یک درمان تجربی برای افسردگی و درد مزمن در نظر گرفته شده است.

 این واقعیت که کاهش علائم روانشناختی هدف اولیه درمان نیست (هر چند اغلب یک محصول جانبی)، که توسط ویلسون و لین [17] به عنوان چالش پژوهش های انعطاف پذیری روانشناختی در تعیین نحوه کارکرد آن،  اشاره شده است. نویسندگان توضیح دادند که بخشی از آن به دلیل این واقعیت است که درمان با هدف افزایش انعطاف پذیری روانشناختی در مقایسه با درمان های روانشناختی سنتی، در رابطه با تغییر فرآیندها و تمرکز پیامدهای درمان متفاوت هستند، که در آن شش زیررویه درگیر در انعطاف پذیری روانشناختی اغلب به عنوان واسطه تغییر در نظر گرفته شده اند.

با وجود این چالش ها، نویسندگان اشاره کرده اند که تحقیقات زیادی در انعطاف پذیری روانشناختی انجام گردیده و در حال حاضر در حال انجام است که گام های ادامه داری در بهبود روش شناختی پژوهش فراهم کرده است.

نظریه انعطاف پذیری روانشناختی

درد و رنج شامل درد و رنج جسمی و یا روانشناختی ایجاد شده توسط فرایند های شناختی مغز انسان و ذهن و چگونگی کاربرد آنها در پاسخ به درد می باشد. اگر چه درد و رنج همه افراد را تحت تاثیر قرارمی دهد، اما به وضوح در افراد با اختلالات روانی قابل توجه تر است.

بیماریهای روانی یا ذهنی اختلالاتی هستند  که باعث اختلال در عملکرد از طریق بسیاری از علائم روانی و رفتاری می شوند، که ممکن است با ترکیبی از عوامل شامل آلی، ژنتیکی، شیمیایی، روانشناختی، و  یا اجتماعی ایجاد شوند [18].   

گزارش آماری

تخمین تاثیر بیماری های روانی در بزرگسالان آمریکایی 1 نفر در 4  نفربوده است، در حالی که در بیماری های ذهنی جدی 1 نفر از 17 نفر تشخیص داده می شود.  این اختلالات شامل درد و رنج فراگیر، اختلال در زندگی، بیکاری، و کاهش بهره وری و نشاط، می باشد که اغلب به خودکشی منجرمی شود. 

یکی از عواملی که در اکثر بیماری های روانی و درد و رنج عمومی نقش دارد، عدم انعطاف پذیری روانشناختی است که در آن یک فرد قادر به ارتباط برقرار کردن با تجارب درونی و خصوصی نمی باشد، و همچنین قادر به تغییر رفتار  و یا زندگی با توجه به انتخاب ارزش نمی باشد [19].

انعطاف ناپذیری روانشناختی شامل فرایندهای ذهنی است که باعث می شود که شخص در رنج گرفتار شود. این یک اتفاق فراگیر در بیماران روانی می باشد، که اغلب نشان دهنده انعطاف ناپذیری روانشناختی از طریق رفتارهای دلبستگی و یا تکیه بر راهبردهای اجتنابی برای مدیریت درد و یا تروما است [20].  

ACT یک رویکرد است که برای درمان انعطاف ناپذیری روانشناختی استفاده می شود. ACT یک روش روان درمانی بر اساس زمینه گرایی کاربردی است، یک جهان بینی فلسفی که در آن وقایع روانشناختی به عنوان اقدامات در حال انجام که جدا از زمینه های کنونی و تاریخی هستند تفسیر می گردند.

ACT شامل جنبه های رفتاری، CBT  و تئوری چهار چوب رابطه (RFT) می باشد.  تئوری چهار چوب رابطه (RFT) یک نظریه شناخت، زبان، احساسات و انگیزه است که شامل فرایند های شرطی سازی رابطه ای می باشد. زبان ذاتا مشکل ساز در نظر گرفته می شود و درد و رنج روانشناختی ایجاد می کند، زیرا فرایندهای شناختی مانند حل مسئله و تجزیه و تحلیل، رفتاری را به وجود می آورد که که توسط قواعد کنترل می گردد[21].

فلچر و هیز (2005) روشن کردند که زمانی که روابط به دست آمده بر فرآیندهای ذهن مسلط است، روند تفکر مداوم اغلب از محصولات تفکر تفکیک نشده، و در نتیجه بی فکری، اجتناب از تجربه، سردرگمی شناختی و آسیب شناسی روانی را ایجاد می کند.    

هیز و همکاران [22] توضیح دادند که در تئوری چهار چوب رابطه (RFT)، نیروی پشت شناخت ها از زمینه وبافت آنها در تجربه مشتق شده است، و آن محتوا ها  شامل تلاش برای کنترل و توضیح تجارب خصوصی به جای تجربه کردن آنها می باشد.

بر خلاف بسیاری از پارادایم های روانشناسی، ACT پیشنهاد می کند که به علت نحوه پیدایش ذهن و مغز، فرایندهای تفکر طبیعی ذهن انسان اغلب به رنج منجرمی شود. آسیب شناسی روانی بشر و درد و رنج به عنوان چیزی که توسط انعطاف ناپذیری روانشناختی ایجاد شده است، دیده می شود، که شامل همجوشی / گرفتاری شناختی ، اجتناب از تجربه ، دلبستگی از مفهوم خود ، عدم محوریت حال حاضر، و ناتوانی در برداشتن اقدامی متعهدانه به سوی ارزش ها می باشد.

همانطور که توسط هریس [23] ذکر شده است، اکثر درمانگران و مراجعان اهدافی با کاهش علائم، افکار، و احساسات منفی و یا روانشناختی دارند. از طریق مداخلات طراحی شده برای افزایش انعطاف پذیری روانشناختی، هریس و هیز و همکارانش روشن کردند که مراجعین به انجام این کار تشویق نمی شوند، اما به جای آن تشویق می شوند تا انرژی و زمان صرف شده به درد و رنج روانشناختی را به پذیرش تجربه و آگاهی از نقش زبان در آن درد و رنج اختصاص دهند.

تلاش برای تغییر افکار و احساسات دردناک می تواند به درد و رنج بیشتر منجر شود، با این حال، هسته ی فرآیندهای انعطاف پذیری روانشناختی یک رویکرد جدید ارائه می دهد. هدف اولیه ی درمان (ACT) افزایش انعطاف پذیری روانشناختی از طریق ارتباط کامل با زمان حال و  رفتاری  متعهدانه که منجر به زندگی ارزشمند می شود، می باشد. به عبارت دیگر، ACT به این معنی است:

پذیرش افکار و احساسات

انتخاب جهت

اقدام وعمل[24].

انعطاف پذیری روانی شامل تعامل شش فرآیند اصلی پذیرش، جدایی شناختی، تماس با زمان حال، خود به عنوان زمینه، ارزش ها، و اقدام متعهدانه، می باشد. هیز و همکاران [25] توضیح دادند که انعطاف پذیری روانی از طریق ارتباطات بین این فرآیندها آغاز شده است، و اینکه آن ها تکنیک های کاهش علائم روانشناختی نیستند بلکه مهارت های روانشناختی سالم هستند. آنها خواص کاربردی را به اشتراک می گذارند و به دو دسته تقسیم می شوند: فرآیند پذیرش و توجه آگاهانه به حال ، وهمچنین رفتار و تعهد ، فرآیندها را تغییر می دهد.

ارتباط با لحظه حال که اغلب اشاره به توجه آگاهانه به حال دارد، افزایش آگاهی با بی قضاوتی در تجربه ی فعلی شخص، از جمله هر گونه افکار، احساسات ،حس ها، و یا برداشت می باشد. همانطور که توسط هیز و همکاران [26]شرح داده شد از نظر روانشناختی افراد انعطاف ناپذیر اغلب با تجربه فعلی از طریق شناخت های قالبی درترس از آینده یا تصویرسازی گذشته، مربوط  می شود. نویسندگان توضیح دادند که ذهن آگاهی و یا حضوردر زمان حال با فرآیندهای دیگر متصل هستند که تأثیر آنها را افزایش می دهد.

پذیرش روانشناختی یک جایگزین برای اجتناب از تجربه است. اجتناب از تجربه عدم تمایل برای تجربه کردن احساسات منفی (یا مثبت) می باشد در حالی که تلاشی برای زندگی کردن با توجه به ارزش های فرد نمی باشد وهمچنین می تواند شامل مقاومت و بی حرمتی نسبت به واقعیت های زندگی  باشد.

 اجتناب از تجربه شامل حضور افکار درهم تنیده(منفی و قضاوتگرایانه) می باشد که تلاش هایی در کاهش درد از جمله دلیل تراشی، سرکوب و عدم فعالیت ایجاد کرده است. از سوی دیگر، پذیرش روانی تمایل به تجربه احساسات منفی (یا مثبت) همزمان با تلاش برای زندگی کردن با توجه به ارزش های فرد می باشد. که می تواند شامل پذیرش و احترام نسبت به زندگی باشد.

همانطور که توسط هیز و همکاران[27] توضیح داده اند سردرگمی شناختی هنگامی رخ می دهد که زبان بر راهبرد های تنظیم رفتار مسلط شود و بیشتر از تجربه مستقیم بر ادراکات تأثیر بگذارد. هنگامی که فرد در تماس با تجربه مستقیم نباشد، سردرگمی شناختی اغلب می تواند به اجتناب از تجربه منجر شود.

تکنیک جدایی شناختی  ACT توسط هیز و همکاران [28] به عنوان تلاش برای تغییر رابطه شخص و ایجاد زمینه های که باعث کاهش کارکردهای ناکارامد افکار و تجربیات می شود، توصیف می گردد تا تلاش برای تغییر دفعات و یا فرم آنها. دلبستگی به تصویر خود و یا خود به عنوان محتوا ، توسط باند و همکاران [29]به عنوان فرایندی توصیف می شود که به دلیل ایجاد شناختهای غیر قابل تغییردر مورد هویت، باورها، ارزیابی و قضاوت، منجر به عدم انعطاف روانی میگردد.

پژوهشگران نشان دادند که خود به عنوان چارچوب وخود مشاهده گر از طریق حسی ازخود که آگاهی پایدار و مداوم را به وجود می آورد، امکان آزادی از محتوا را فراهم می کند. پژوهشگران این جنبه از این دیدگاه را به عنوان چیزی که از لحاظ متعالی یا روحانی تجربه شده، توصیف می کنند و همچنین اشاره می کنند که در فرآیندهایی مانند همدلی و تئوری ذهن مهم می باشد.

همچنین شواهد توضیح داده اند که پذیرش و جدایی شناختی از طریق آگاهی خود به عنوان چارچوب به وجود آمده، زیرا شخص از تجارب خود جدا شده و تحت کنترل آنها نیست. ویلسون و همکاران [30] ارزش ها را به عنوان الگوهای در حال انجام فعالیت که یک فرد را در یک جهت معنی دار خاص هدایت می کند، شرح داده اند که در عین حال با اهداف متفاوتند چرا که اهداف شامل مجموعه ای از نتایج مورد نظردر آینده می باشند. به ویژه، همانطور که توسط ویلسون و سندز[31] گفته شده است، ارزش ها یک دسته خاص از تقویت کننده ها هستند که بطور شفاهی به صورت الگوهای پویا و در حال انجام فعالیت ها ساخته می شوند که برای آن ها تقویت کننده غالب در الگوی رفتاری ارزش ذاتی است. عدم روشن شدن ارزش ها منجر به عدم انعطاف روانشناختی می شود، که این اتفاق زمانی می افتد که اقدامات تحت سلطه ی تغییر پذیری باشند.

ویلسون و سندز این نظریه را ارائه دادند که تشکیل ارزشهای روشن کمک می کند تا یک فرد عاقلانه تر و با معنی تر عمل کند. همانطور که توسط ویلسون و سندز اشاره شد، فرد باید به صورت مداوم از ارزش های خود آگاهی یابد که مستلزم تعهد و عمل می باشد.

انفعال، تکانشگری، و تداوم اجتنابی توسط هیز و همکاران [32] به عنوان فاصله گرفتن افراد از ارزش های خود و منجرشدن به عدم انعطاف روانشناختی، تعریف می شود. آن ها توضیح دادند که چگونه تجربه محرک داخلی با حالت تنفر ممکن است باعث آغاز اجتناب از تجربه یا انفعال شود و در عین حال شخص قادر به انتخاب رفتاری است که در جهت ارزشهای شخصی اش می باشد. به اعتقاد این پژوهشگران انعطاف پذیری روانشناختی درمیان مراجعین از طریق تشویق آنها برای توسعه الگوهای در حال انجام عمل متعهدانه بر اساس ارزش های خود، ارتقاء پیدا می کند، همچنین نشان می دهد که چهار فرآیند اصلی، بدون اتصال خود به این دو فرایند، نسبتا بی اهمیت می باشند.

جمع بندی ای سنج

در این مقاله سعی بر آن بود تا یکی از جنبه های مهم درمان چذیرش و تعهد یعنی انعطاف پذیری روانشناختی را مورد بحث قرار دهیم. هدف از این مقاله صرفا تعریف عمومی انعطاف پذیری نبود بلکه به دنبال آن بودیم تا جایگاه آن را بیشتر در درمان ACT مورد بررسی قرار دهیم.

نظر شما در رابطه با اهمیت انعطاف پذیری روانشناختی چیست؟ آیا این سازه نقش محوری در درمان پذیرش و تعهد دارد؟ لطفا دیدگاه و نظرات ارزشمند خودتان را با ما به اشتراک بگذارید.

 

[1] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[2] Hayes, S. C., Strosahl, K., & Wilson, K. G. (1999). Acceptance and Commitment Therapy: An experiential approach to behavior change. New York: Guilford Press.

[3] Hayes, S. C., Barnes-Holmes, D., & Roche, B. (Eds.). (2001). Relational frame theory: A post-Skinnerian account of human language and cognition. New York: Kluwer Academic/Plenum.

[4] Hayes, S. C., Barnes-Holmes, D., & Roche, B. (Eds.). (2001). Relational frame theory: A post-Skinnerian account of human language and cognition. New York: Kluwer Academic/Plenum.

[5] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[6] Hayes, S. C., Masuda, A., Bissett, R., Luoma, J., & Guerrero, L. F. (2004). DBT, FAP, and ACT: How empirically oriented are the new behavior therapy technologies? Behavior Therapy, 35, 35-54.

[7] VandenBos, G. R. (Ed.). (2007). APA dictionary of psychology. Washington, DC: American Psychological Association.

[8] Wilson, K. G., & Sandoz, E. K. (2008). Mindfulness, values, and the therapeutic relationship in acceptance and commitment therapy. In S. F. Hick & T. Bein (Eds.), Mindfulness and the therapeutic relationship (pp. 89-106). New York:Guilford Press.

[9] Ciarrochi, J., Bilich, L., & Godsell, C. (2010). Psychological flexibility as a mechanism of change in acceptance and commitment therapy. In R. Baer (Ed.), Assessing mindfulness and acceptance processes in clients: Illuminating the theory and practice of change (pp. 51-75). Oakland, CA: Context Press/New Harbinger.

[10] Fletcher, L., & Hayes, S. C. (2005). Relational Frame Theory, Acceptance and Commitment Therapy, and a functional analytic definition of mindfulness. Journal of Rational-Emotive & Cognitive-Behavior Therapy, 23, 315-336.

[11] Harris, R. (2008). The happiness trap: How to stop struggling and start living. Boston, MA: Trumpeter Books.

[12] Hayes, S. C., Wilson, K. G., Gifford, E. V., Follette, V. M., & Strosahl, K. (1996). Experiential avoidance and behavioral disorders: A functional dimensional approach to diagnosis and treatment. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 64, 1152-1168

[13] Kashdan, T. B., & Rottenberg (2010). Psychological flexibility as a fundamental aspec of health. Clinical Psychology Review, 30, 467-480.

[14] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[15] Ruiz, F. J. (2010). A review of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) empirical evidence: Correlational, experimental psychopathology, component and outcome  studies. International Journal of Psychology and Psychological Therapy, 10, 125-162.

[16] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[17] Wilson, K. G., & Sandoz, E. K. (2008). Mindfulness, values, and the therapeutic relationship in acceptance and commitment therapy. In S. F. Hick & T. Bein (Eds.), Mindfulness and the therapeutic relationship (pp. 89-106). New York:Guilford Press.

[18] VandenBos, G. R. (Ed.). (2007). APA dictionary of psychology. Washington, DC: American Psychological Association.

[19] Fletcher, L., & Hayes, S. C. (2005). Relational Frame Theory, Acceptance and Commitment Therapy, and a functional analytic definition of mindfulness. Journal of Rational-Emotive & Cognitive-Behavior Therapy, 23, 315-336.

[20] Kashdan, T. B., & Rottenberg (2010). Psychological flexibility as a fundamental aspec of health. Clinical Psychology Review, 30, 467-480.

[21] Bond, F. W., & Bunce, D. (2000). Mediators of change in emotion-focused and problem-focused worksite stress management interventions. Journal of Occupational Health Psychology, 5, 156-163.

[22] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[23] Harris, R. (2008). The happiness trap: How to stop struggling and start living. Boston, MA: Trumpeter Books.

[24] Eifert, G. H., & Forsyth, J. P. (2005). Acceptance & commitment for anxiety disorders: A practitioner’s treatment guide to using mindfulness, acceptance, and valuesbased behavior change strategies. Oakland, CA: New Harbinger.

[25] Hayes, S. C., Schenk, C., Masuda, A., & Bunting, K. (2006). The psychological processes underlying mindfulness: Exploring the link between Buddhism and modern Contextual Behavioral Psychology. In D. K. Nauriyal, M. S.

[26] Hayes, S. C., Strosahl, K., & Wilson, K. G. (1999). Acceptance and Commitment Therapy: An experiential approach to behavior change. New York: Guilford Press.

[27] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[28] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

[29] Bond, F. W., & Bunce, D. (2000). Mediators of change in emotion-focused and problem-focused worksite stress management interventions. Journal of Occupational Health Psychology, 5, 156-163.

[30] Wilson, K. G., Sandoz, E. K., Kitchens, J., & Roberts, M. (2010). The Valued Living Questionnaire: Defining and measuring valued action within a behavioral framework. The Psychological Record, 60, 249-272.

[31] Wilson, K. G., & Sandoz, E. K. (2008). Mindfulness, values, and the therapeutic relationship in acceptance and commitment therapy. In S. F. Hick & T. Bein (Eds.), Mindfulness and the therapeutic relationship (pp. 89-106). New York:Guilford Press.

[32] Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis, J. (2006). Acceptance and Commitment Therapy: Model, processes and outcome. Behaviour Research and Therapy, 44, 1-25.

 

اصطلاحات مهم این مقاله

جهت نمایش بیشتر اصطلاحات کلیک نمایید
لطفا امتیاز خود را برای این محتوا ثبت کنید