اگر زنان مدیران خوبی هستند، چرا مدیریت آنها کم است؟
وقتی با دقت به بطن و ارکان زندگی نگاه می کنیم متوجه می شویم در اغلب موارد بین آنچه که علم تجویز می کند و آنچه که مردم بر آن باور دارند و یا حداقل دوست دارند باور داشته باشند شکاف و گسلی وجود دارد.
حال یکی از حوزه هایی که این شکاف در آن مشهود و قابل بحث می باشد رهبری و مدیریت می باشد. علم به ما می گوید باید افرادی را برای نقش های مدیریتی انتخاب کرد که دارای تخصص هایی از قبیل هوش، مهارت های مردمی، صداقت و … باشند، با این حال اغلب مدیرانی توسط رای دهندگان انتخاب می شوند که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند و همچنین دارای وجه کاریزماتیک و نفوذ سیاسی بالا هستند.
علم همچنین به ما می گوید که داده ها – به جای شهود – باید مورد استفاده قرار گیرد تا پیش بینی کند که یک رهبر با داشتن چه ویژگی هایی می تواند در نقش خود موثر واقع شود. برخی از روش های معتبر برای ضبط اطلاعات پیش بینی شده عبارتند از: مصاحبه های بسیار سازمان یافته / استاندارد شده، ارزیابی روان سنجی معتبر و …. . ولی با این حال بسیاری از رهبران که انتخاب شده اند اغلب براساس یک سری شاخص های غیرعلمی انتخاب شده اند، اگر هم بر اساس مصاحبه انتخاب شده باشند متوجه می شویم که مصاحبه های طراحی شده بسیار ضعیف بوده اند .
خروجی این نوع انتخاب های غیرعلمی در انتخاب یک مدیر، فقر و بیچارگی افراد است. فقر و بیچارگی ای که این روزها دامن گیر خیلی از افراد دنیا شده است. گرچه بعضی از افراد در جامعه خیلی خوب می توانند رهبران با کفایت را تشخیص دهند و آنان را برای پست های مدیریتی انتخاب کنند ولی متاسفانه اکثریت شهروندان از این لحاظ ضعیف عمل می کنند و از انتخاب رهبر قوی ناتوان هستند.
حال سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا بسیاری از مردان ناتوان و بی سواد برای رهبر شدن انتخاب می شوند ولی بسیاری از زنان قوی نمی توانند یا حداقل به سختی می توانند در این حوزه ورود پیدا کنند؟! تحلیل های بزرگ علمی نشان داده است که تفاوتی بین زنان و مردان برای انتخاب شدن در نقش های مدیریتی وجود ندارد. حتی گاهاً تجربه ثابت کرده است که زنان بهتر می توانند عمل کنند. مثلا مدیری موثر و موفقی چون خانم مرکل را در نظر بگیرید؛ ایشان فردی باهوش، صالح، بی طرف، سخت کار، بی نظیر هستند. ایشان در رفتارهایشان منافع خودخواهانه یا برنامه های خود را در اولویت قرار نمی دهند، اغلب منافع پیروان و طرفدارن خود و مردم را اولویت قرار می دهد.
بنابراین مدیریت خوب داشتن ربطی به جنسیت ندارد. زنانی با ویژگی های علمیِ مدیریت کم نداریم فقط متاسفانه اهمیت ندارند. اگر از انتخاب بر اساس ویژگی های مردانه اجتناب کنید، می توانید از چنین رهبرانی با ویژگی هایی چون هوش عاطفی ، فروتنی، یکپارچگی و قابلیت اطمینان استفاده کنید .
انتخاب یک مدیر خوب تاثیر به سزایی بر محیط می گذارد . مثلاً دنیای ورزش را مد نظر قرار دهید. وقتی که ما یک مربی یا مدیر خوب را انتخاب می کنیم، می توانیم اثربخشی آن را بر اساس عملکرد تیم ها، واحدهای کسب و کار و یا سازمان ها مشاهده کنیم. درواقع یک رهبر خوب و موثر باعث بهبود سطح تعامل، روحیه، بهره وری، عملکرد، درآمد و سود می شود و این امکان برای مجموعه فراهم می شود تا از عهده رقبا براید. رهبران بی کفایت باعث بالا رفتن فرسودگی، اضطراب، استرس و ترس می شوند، گرچه متاسفانه، این نوع مدیریت بسیار رایج است.
همانطور که می دانید، اکثریت مدیران جامعه مرد هستند، گرچه حقیقت دارد که مدیران زن بی کفایت هم وجود دارد اما در مقایسه با مردان نسبتا کم هستند. به این دلیل است که سطح استانداردهای ما برای انتخاب زنان به عنوان مدیر، بالاتر و سخت گیرانه تراست. در واقع وقتی زنان را برای نقش های مدیریتی نسبت به مردان ارزیابی می کنیم سخت گیرانه تر عمل می کنیم، یعنی رهبران زن باید سطح بالایی از تجربه ها و مدارک تحصیلی خود را نشان دهند تا به جای یک مدیر مرد با استاندارد معمولی انتخاب شوند. البته راهکار چنین نیست که سطح استانداردهای شغل های مدیرتی برای انتخاب زنان پایین بیاید بلکه این سطح استاندارد برای زنان باید به همین منوال باشد ولی در عوض همین سطح استاندارد را هم برای مدیران مرد لحاظ کنند. درواقع معیارهای کنترل کیفی برای زنان و مردان یکسان شود.
دکترتاماس چامورو-پریموزیک (Tomas Chamorro-Premuzic) ، یکی از مقامات بین المللی در زمینه روانشناختی، مدیریت استعداد، توسعه رهبری و تجزیه و تحلیل افراد است. استاد روانشناسی کسب و کار در هر دو دانشگاه کالج لندن و دانشگاه کلمبیا می باشد.
او قبلا در دانشگاه نیویورک و مدرسه اقتصاد لندن در دانشگاه نیویورک برگزار کرده است. وی همچنین مدیر اجرایی سیستم ارزیابی هوگان . دکتر تاماس ۹ کتاب و بیش از ۱۳۰ مقاله علمی (شاخص ۵۸) منتشر کرده است.آخرین کتاب وی با عنوان “چرا بسیاری از مردان بی سواد تبدیل به رهبران می شوند (و چگونه می توان آنها را ثابت کرد)؟” می باشد.