تست تشخیص اوتیسم منتشر شد

تست تشخیص اوتیسم منتشر شد

جان بالبی

جان بالبی یک روانشناس مشهور است که به دلیل ارائه ی نظریه دلبستگی به این شهرت دست یافته است. تحقیقات او باعث الهام گرفتن افراد بعد از او شد. علت شهرت او به دلیل زیر است:

نظریه دلبستگی

پژوهش در مورد محرومیت مادرانه

جان بالبی

Edward John Mostyn Bowlby

بیوگرافی

  • تولد: 26 فوریه 1907
  • درگذشت: 2 سپتامبر 1990 (در سن 83 سالگی)
  • ملیت: انگلیسی
  • محل تحصیل: کالج ترینیتی، کمبریج، بیمارستان کالج دانشگاه
  • علت مشهوریت: نظریه دلبستگی
  • رشته تخصصی: روانشناسی، روانپزشکی
  • محل کار: بیمارستان مودسلی، کلینیک تاویستوک، سازمان بهداشت جهانی
  • افراد تاثیر گذار بر جان بالبی: بر دونالد وینیکات، ماری اینسورث، ملانی کلاین، کنراد لورنز
  • افراد تاثیر گرفته از جان بالبی: جیمز رابرتسون

در این مقاله می خواهیم به بررسی کامل زندگی و نظریه مهم جان بالبی، روانشناس معروف در حوزه رشد و تکامل کودک بپردازیم. با ما همراه باشید.

جان بالبی کیست؟

ادوارد جان موستین بالبی، 26 فوریه 1907- 2 سپتامبر 1990) یک روانشناس، روانپزشک و روانکاو انگلیسی بود که به خاطر علاقه به رشد کودک و کارهای پیشگام خود در نظریه دلبستگی معروف بود.

زندگینامه خانوادگی جان باولبی

بالبی در لندن و در خانواده ای با درآمد متوسط ​​رو به بالا به دنیا آمد. وی چهارمین فرزند از شش فرزند خانواده بود و در آن زمان توسط پرستار کودک بزرگ شد: خانواده او یک پرستار کودک استخدام کردند تا از تربیت بچه ها در یک کودکستان جداگانه مراقبت کند. پرستار کودک بسیار از بچه ها مراقبت می کرد و معمولاً دو پرستار دیگر برای کمک به او وجود داشتند. بالبی در درجه اول توسط پرستار مینی تربیت شد، که نقش مادر را برای او بازی می کرد.

پدرش، آقای آنتونی آلفرد بالبی، یک جراح در خانه کینگ بود که زود هنگام از دست رفت. والدین بالبی در یک مهمانی در سال 1897 از طریق یک دوست مشترک با یکدیگر آشنا شدند. حدود یک سال پس از ملاقات، مری (31 ساله) و آنتونی (43 ساله) تصمیم گرفتند که در سال 1898 ازدواج کنند. گفته می شد شروع ازدواج آنها به دلیل درگیری با خواهر آنتونی و جدایی فیزیکی مری و آنتونی دشوار شد. به منظور حل این جدایی طولانی مدت، مری تصمیم گرفت شش ماه به ملاقات شوهرش برود در حالی که اولین دختر متولدش وینی را تحت مراقبت از پرستار خود رها کرد. این جدایی بین مری و فرزندانش موضوعی بود که در زندگی شش کودک وی یافت می شد زیرا آنها در وهله اول توسط پرستار کودک تربیت می شدند. به طور معمول، بالبی مادر خود را فقط یک ساعت در روز بعد از وقت صرف چای می دید،  هرچند در تابستان او بیشتر در دسترس بود. مادر بالبی مانند بسیاری دیگر از مادران طبقه اجتماعی خود، فکر می کرد که توجه و محبت والدین منجر به تاثیر مخرب در فرزندان می شود. بالبی خوش شانس بود که پرستار کودک خانواده در تمام دوران کودکی او حضور داشت. وقتی بالبی تقریبا چهار ساله بود، پرستار مینی، مراقب اصلی او در سال های اولیه، خانواده را ترک کرد. او بعداً آن را به عنوان یک واقعه غم انگیز مانند از دست دادن یک مادر توصیف کرد. پس از رفتن مینی، نان فرند، شخصی که فردی سردتر و کنایه آمیز بود، از بالبی و خواهران و برادرانش مراقبت می کرد.

در طول جنگ جهانی اول، آنتونی پدر بالبی در ارتش بود. او سالی یکی دو بار به خانه می آمد و ارتباط کمی با او و خواهر و برادرش داشت. مادر او نامه هایی از آنتونی دریافت می کرد اما آنها را با فرزندانش تقسیم نمی کرد. بالبی در سن هفت سالگی، همانطور که برای در پسران دارای موقعیت اجتماعی باید این اتفاق می افتاد، به مدرسه شبانه روزی فرستاده شد. والدین بالبی تصمیم گرفتند هم او و هم برادر بزرگترش تونی را به یک مدرسه مقدماتی بفرستند تا از آنها در برابر حملات بمب گذاری شده به دلیل جنگ محافظت شود، که بالبی در سال 1973 در کتاب خود که راجع به اضطراب و عصبانیت بود نوشت:"من سگ هفت ساله را به مدرسه شبانه روزی نمی فرستم". این یعنی اوایل بالبی مدارس شبانه روزی را برای کودکان هشت ساله و بالاتر مناسب دانسته بود. اما بعدها نگرشش عوض شد و در سال 1951، او نوشت: که اگر کودکی به این مدرسه ها برود آنقدر هم بد نیست و فرد می تواند مانند دیگر بچه ها باشد و تفاوتی بین آن ها وجود ندارد، همچنین مدرسه شبانه روزی این مزیت را دارد که روابط بسیار مهم خانوادگی کودک که به شکل کمی ضعیف شده است، حفظ می شود که بخشی از الگوی اجتماعی معمول اکثر جوامع غربی امروز است.

به علاوه، بالبی در دوران کودکی از دست دادن پدرخوانده محبوب خود را تجربه کرد، که این موضوع دیگری از جدایی و از دست دادن بود که توانست در تمرکز وی بر تحقیقات جدایی بعداً در زندگی حرفه ای او نقش داشته باشد. بالبی در 16 آوریل 1938 با اورسولا لونگ استاف، دختر یک جراح ازدواج کرد و آنها صاحب چهار فرزند شدند. سرانجام بالبی در خانه تابستانی خود در جزیره اسکای اسکاتلند درگذشت.

بیشتر بدانیم

در یک بررسی روانشناسی عمومی در سال 2002، بالبی در رتبه چهل و نهمین روانشناس قرن 20 قرار گرفت.

زندگینامه تحصیلی و شغلی جان بالبی

بالبی در مصاحبه ای با دکتر میلتون استن در سال 1977 توضیح داد که زندگی حرفه ای او همانطور که قدم های پدر جراح خود را دنبال می کرد، در مسیر پزشکی شروع شد. پدرش یک جراح مشهور در لندن بود و بالبی توضیح داد که وی توسط پدرش برای تحصیل پزشکی در کمبریج تشویق شده است. بنابراین، او از پیشنهاد پدرش پیروی كرد، اما به رشته ای كه می خواند علاقه ای نداشت. با این حال، در طول مدت حضور خود در کالج ترینیتی، وی به روانشناسی رشد علاقه مند شد که منجر به ترک تحصیل پزشکی در سال سوم شد. وقتی بالبی پزشکی را رها کرد، به مدت شش ماه در مدرسه ای به نام پریوری گیتس فرصتی برای تدریس یافت و در آنجا با کودکان ناسازگار کار می کرد. بالبی اظهار داشت که یکی از دلایل کار وی در پریوری گیتس، بودن در کنار همکاری هوشمند، جان آلفورد بود. بالبی در ادامه توضیح داد که تجربه حضور در پریوری گیتس، در تحقیقات او بسیار تأثیرگذار بود زیرا او آموخت که مشکلات امروز باید در سطح رشد درک و حل شود.

بالبی در کالج ترینیتی- کمبریج روانشناسی و علوم بالینی را تحصیل کرد و جوایزی را برای عملکرد برجسته فکری کسب کرد. پس از کمبریج، او با کودکان ناسازگار و بزهکار کار کرد تا اینکه در بیست و دو سالگی، در بیمارستان دانشگاه کالج در لندن ثبت نام کرد. وی تحصیلات پزشکی خود را در سن 26 سالگی به پایان رساند. در حالی که هنوز در دانشکده پزشکی بود، خود را در انستیتوی روانکاوی ثبت نام کرد. پس از تحصیل در رشته پزشکی، وی در روانشناسی بزرگسالان در بیمارستان مودسلی آموزش دید. در سال 1936، در سن 30 سالگی، به یک روانکاو تبدیل شد. در طول شش ماه اول جنگ جهانی دوم، بالبی به عنوان پزشک در کلینیک راهنمایی کودک لندن در کاننبری کار کرد. بعداً در جنگ، بالبی در ارتش پزشکی سلطنتی، یک سرهنگ دوم شد و در آنجا درباره روش های روانشناختی انتخاب افسر (که به ایجاد هیئت های انتخاب دفتر جنگ کمک کرد) تحقیق کرد و در آنجا با اعضای کلینیک تاویستوک تماس گرفت.

بالبی در کنار شغل خود در سپاه پزشکی ارتش سلطنتی، توضیح داد که او همچنین در ماه های مه و ژوئن سال 1940 برای خدمات فوریت های پزشکی (EMS) کار می کرد، جایی که او به پرونده های غم انگیز روان رنجوری جنگ برخورد. به علاوه، کودکانی که در کلینیک کاننبری تحت درمان بودند،  به دلیل حملات هوایی ناشی از جنگ، به کلینیک راهنمایی کودک در کمبریج منتقل شدند. بالبی در مصاحبه ای توضیح داد که او وقت خود را به رفت و برگشت از کمبریج به لندن می گذراند، و در آنجا به طور خصوصی بیماران را ملاقات می کرد. از این تجربه، بالبی توانست با چندین کودک کمبریج که از لندن جدا شده و از خانواده و پرستار خود جدا شده بودند کار کند. در واقع تحقیقات خود را با تمرکز بر جدایی که قبل از جنگ بر آن تمرکز داشت، گسترش داد.

شش تجربه کاری که در کار و توسعه تئوری دلبستگی جان بالبی مهمترین بود

تجربه تدریس بالبی در مدرسه پریوری گیتس، جایی که او با کودکان ناسازگار و جنایتکار کار می کرد.

فرصت وی برای کار با کودکانی که به دلیل جنگ از خانواده های خود جدا شده بودند و منجر به کار وی بر روی چهل و چهار بزهکار خردسال شد.

تکنیک مشاهده ساختار یافته ماری اینسورث معروف به وضعیت عجیب و توسعه انواع مختلف سبک های دلبستگی و همچنین مشارکت های او و معرفی پایگاه ایمن به بالبی.

وجود جیمز رابرتسون (1952) برای تولید مستند یک کودک دوساله به بیمارستان، که یکی از فیلم های مربوط به کودکان خردسال در جدایی کوتاه بود. این مستند اثرات از دست دادن و رنج در کودکان خردسال جدا شده از مراقبان اصلی خود را نشان می دهد. این فیلم نقش مهمی در تغییر محدودیت های بیمارستانی در ملاقات با والدین داشت. او و رابرتسون در سال 1952 فیلم خود را با عنوان "یک کودک دو ساله به بیمارستان می رود" به انجمن روانکاوی انگلیس ارائه دادند.

وجود ملانی کلاین در طول آموزش روانکاوی بالبی، آنها نظرات مختلفی در مورد نقش مادر در درمان پسری سه ساله داشتند. به طور خاص و از همه مهمتر، كلاین به نقش تخیلات كودك درباره مادرش اشاره كرد، اما بالبی به داستان واقعی این رابطه اشاره كرد. نظرات بالبی راجع به اینکه کودکان به جای خیالات ناخودآگاه به رویدادهای واقعی پاسخ می دهند، توسط روانکاوان رد شد و بالبی به طور کلی بالبی توسط جامعه روانکاوی طرد شد. وی سپس این دیدگاه را ابراز کرد که علاقه او به تجارب و موقعیت های واقعی "از دیدگاه افراد طرفدار ملانی کلاین دور است". بالبی در سال 1977 در مصاحبه ای با میلتون استن اظهار داشت که جامعه روانکاوی، نظریه های تکاملی او را قبول ندارند زیرا آنها کاملاً متفاوت از نظریه های فانتزی ناخودآگاه پیرامون روانکاوی در آن زمان بودند.

دونالد وینیکات، متخصص اطفال و روانشناس کودک، تأثیر بسیار زیادی در کار و حرفه بالبی داشت. بالبی و وینیکات چندین شباهت در کار حرفه ای خود داشتند، زیرا اولین کسانی بودند که اهمیت تعاملات اجتماعی را در سنین جوانی توضیح دادند. بالبی و وینیكات استدلال كردند كه افراد با این زمینه متولد می شوند كه نسبت به تعاملات اجتماعی حساس باشند و برای دستیابی به رشد سالم به این تعاملات احتیاج داشته باشند. اگرچه عقاید بالبی و وینیکات مشابه هستند، اما آنها از تحقیقات خود در رویکردهای بسیار متفاوتی استفاده کردند. به عنوان مثال، بالبی به چگونگی درونی شدن محیط بر کودک و تأثیر آن بر رشد آن علاقه داشت، در حالی که وینیکات بیشتر به "روشی که دنیای درون با آن درگیر می شود و از این طریق تحت تأثیر حوادث بیرونی قرار دارد" علاقه داشت. بالبی اظهار داشت که وینیكات یكی از افراد مهمی است كه توانست كار او را برای تغییر سیاست ها تحت فشار قرار دهد.

زندگینامه چارلز داروین به قلم جان بالبی

آخرین اثر منتشر شده بالبی پس از مرگش، زندگی نامه ای از چارلز داروین است که در آن به "بیماری مرموز" داروین و اینکه آیا آن بیماری، روان تنی است یا خیر می پردازد. در این اثر، بالبی موارد زیر را بیان کرد:

برای دستیابی به درک روشنی از روابط موجود بین اعضای هر خانواده، بررسی چگونگی تکامل الگوی روابط خانوادگی معمولاً روشن کننده است. این امر منجر به بررسی نسل های قبلی، بلایا و سایر حوادثی می شود که ممکن است بر زندگی آنها تأثیر بگذارد و الگوهای تعامل خانوادگی که نتیجه آن است. برای خانواده ای که داروین در آن بزرگ شده است، من معتقدم چنین مطالعه ای بسیار ارزشمند است. فقط به همین دلیل باید از نسل پدربزرگ های او شروع کنیم.

جهت نمایش بیشتر اصطلاحات کلیک نمایید