معنی تیپ
type (tīp)
طبقه یا گروهی از افراد یا چیزهایی که دارای ویژگی ها یا صفات خاصی هستند و بخشی از یک گروه بزرگتر می باشند.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
اصل فرضی گروه بندی افراد براساس تیپ شخصیتی یا ویژگی های شخصیتی. یکی از اولین نظریه های هومورال است که از قرن پنجم تا هفدهم و ظهور تجربه گرایی در پزشکی یا روانپزشکی روانشناسی تا حدودی غلبه داشت. تیپ شناسی یونگ نمونه دیگری از سیستم طبقه بندی شخصیت نظری را ارائه می دهد.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
- طبقه یا گروهی از افراد یا چیزهایی که دارای ویژگی ها یا صفات خاصی هستند و بخشی از یک گروه بزرگتر می باشند. نوعی مرتب سازی
- شخصی با یک شخصیت خاص، با ویژگی های خاص و غیره
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
- گروه خاصی از افراد یا چیزهایی که دارای ویژگی های مشابه هستند و یک بخش کوچکتر از مجموعه بزرگتر را تشکیل می دهند.
- شخصی که به نظر می رسد نماینده گروه خاصی از افراد است و دارای تمام خصوصیاتی است که معمولاً با آن گروه ارتباط برقرار می کنید.
- ویژگی های گروهی از افراد یا چیزهایی که آنها را از افراد دیگر یا گروه هایی که دارای ویژگی های خاصی هستند جدا می کند.
فرهنگ دهخدا
تیپ. (اِ)دسته. گروه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمونه ٔ بارز یکدسته. نوع جنس. صنف. (فرهنگ فارسی معین). به این معنی ظاهراً از کلمه ٔ تیپ فرانسه مأخوذ است : جماعت افغان که قزلباشیه را مستعد حرب دیدند لشکر خود را سه تیپ کرده یک دسته در میان و دو دسته از دو طرف ... (مجمل التواریخ گلستانه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).|| لشکری که مرکب از دو فوج یا بیشتر است و صاحب منصب آن سرتیپ گفته میشود. (فرهنگ نظام). واحدی در نظام که در تشکیلات کنونی شامل چند هنگ (فوج) است و هر لشکر شامل چند تیپ. (فرهنگ فارسی معین). || متصل به یکدیگر. بی درز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
سنخ. تیپ بطور کلی، طبقه یا گروهی که با واجد بودن یا نشان دادن ویژگی هایی معین شناخته می شود. فرد یا چیزی که واجد این خصوصیات سنخی است. الگوی صفات یا خصوصیاتی که قابل استفاده به عنوان ملاک برای طبقه بندی افراد به گروه ها است.
واژه های مترادف در فارسی
گروه، نمونه، مدل
واژه های مترادف لاتین
Sort, group