معنی تنش
tension (ˈtenSHən)
ˈtenSHən
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
-احساس فشار روحی جسمی و روانی همراه با ناراحتی، ناراحتی و تلاش برای تسکین از طریق گفتگو یا عمل.
-نیروی ناشی از انقباض یا کشش عضله یا تاندون.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
-احساس نگرانی و استرس که آرامش را غیرممکن می کند.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-احساس عصبی بودن قبل از یک اتفاق مهم یا دشوار
-احساس ترس یا عصبانیت بین دو گروه از افرادی که به یکدیگر اعتماد ندارند.
-اضطراب و نگرانی
فرهنگ دهخدا
تنش. [ت َ ن ِ] (اِمص) اسم مصدر از تنیدن .
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
بطور کلی، عمل کشیدن و تنیدن یا بودن در حالت تنیدگی.
احساس مربوط به انقباض یک عضله، گروهی از عضلات، و یا احساس مربوط به انقباض و ترها و نیام ها و غشاها.
حالت هیجانی مشخص با بیقراری، تحریک، اضطراب و آمادگی کلی و فراگیر برای اقدام.
حالت تنش در روابط متقابل بین اعضا یک گروه که با مخالفت و عدم همکاری مشخص است.
واژه های مترادف در فارسی
فشار، استرس، نگرانی
واژه های مترادف لاتین
strain, stress, tautness, tenseness
واژه های متضاد در فارسی
آرام، غیر درگیر
واژه های متضاد لاتین
Relax, Quiet