معنی استدلال
reasoning (ˈrēz(ə)niNG)
روند تفکر درباره مسائل به روشی منطقی؛ نظرات و ایده هایی که مبتنی بر تفکر منطقی هستند.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
- تفکری که در آن از فرایندهای منطقی دارای ویژگی استقرایی یا قیاسی برای نتیجه گیری از حقایق یا مقدمات استفاده می شود.
- توالی ادله یا برهان هایی که برای نتیجه گیری از این راه استفاده می شوند.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
روند تفکر درباره مسائل به روشی منطقی؛ نظرات و ایده هایی که مبتنی بر تفکر منطقی هستند.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
روند فکر کردن در مورد چیزی برای تصمیم گیری
فرهنگ دهخدا
استدلال [ اِ ت ِ] (ع مص) دلیل خواستن. (منتهی الارب). دلیل جستن. گواهی خواستن. (غیاث). || دلیل آوردن (منتهی الارب) (غیاث). دلیل کردن. دلیل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بدلیل گرفتن. دلیل ساختن تمسک. گواه آوردن. شاهد آوردن .
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
استدلال، معناداری آگاهانه چیزها، به کار بردن منطق و انطباق یا توجیه شیوه ها، نهادها و عقاید مبتنی بر اطلاعات جدید یا موجود است. این فعالیت با فعالیت های مشخص انسانی مانند فلسفه، علوم، زبان، ریاضیات و هنر مرتبط است و به عنوان یک توانایی متمایز برای انسان در نظر گرفته می شود. گاه از عقل به عنوان عقلانیت یاد می شود. استدلال با تفکر و شناخت همراه است. همچنین استدلال ممکن است به اشکال مختلف منطقی تقسیم شود ، مانند: استدلال قیاسی، استدلال استقرایی و استدلال ربایشی.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
به طور کلی تفکر با این مفهوم ضمنی که فرآیند آن پیوسته و منطقی است. به طور اخص مساله گشایی که در آن فرضیه هایی به خوبی ساخته شده و به طور سیستماتیک آزمایش شده و راه حل های منطقی استخراج می شود. توجه نمائید که مفهوم ضمنی اصطلاح این است که فرآیندهای شناختی درست مورد نظر است نه درست بودن استنتاج. اگر فرض های اولیه نادرست بوده باشد، استدلال کاملا منطقی می تواند به راه حل غلط منجر می شود.
واژه های مترادف در فارسی
برهان، حجت، دلیل، استنباط
واژه های مترادف لاتین
case, contention, logic, ratiocination, reasoning
واژه های متضاد در فارسی
غیر منطقی، غیر هوشمند، غیر فکری
واژه های متضاد لاتین
irrational, nonrational, nonthinking, unintelligent, unreasonable, unreasoning, unthinking