معنی غریزه
instinct (ˈɪnstɪŋkt)
یک ویژگی طبیعی که باعث می شود مردم و حیوانات به جای فکر کردن یا آموزش، با روشی خاص با استفاده از دانش و توانایی هایی که دارند رفتار کنند.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
-یک نیروی بیولوژیکی ذاتی و خاص به گونه ای که ارگانیسم را به انجام کاری، به ویژه برای انجام عملی خاص یا پاسخ دادن به روشی خاص به محرک های خاص، وادار می کند.
-در نظریه روانکاوی کلاسیک، یک انگیزه اساسی بیولوژیکی (به عنوان مثال گرسنگی، تشنگی، رابطه جنسی، پرخاشگری) که باید حفظ شود تا تعادل جسمی و روانی حفظ شود. زیگموند فروید غرایز را به دو نوع طبقه بندی کرد: آنچه برگرفته از غریزه زندگی است و آنچه برگرفته از غریزه مرگ است.
در استفاده عامه، هرگونه استعداد ذاتی یا غیرآموخته (رفتاری یا غیره) یا انگیزه.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
-یک ویژگی طبیعی که باعث می شود مردم و حیوانات به جای فکر کردن یا آموزش، با روشی خاص با استفاده از دانش و توانایی هایی که دارند رفتار کنند.
-احساسی که باعث می شود شما کاری را انجام دهید یا باور کنید که چیزی درست است، حتی اگر مبتنی بر واقعیت یا دلیل نباشد.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-روشی که مردم یا حیوانات به طور طبیعی واکنش نشان می دهند یا رفتار می کنند، بدون اینکه نیازی به فکر کردن یا یادگیری درباره آن داشته باشند.
-یک توانایی طبیعی که به شما کمک می کند بدون اینکه فکر کنید، بدانید چه کاری انجام دهید یا چگونه رفتار کنید.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
به معنی برانگیختن، وادار ساختن؛ با این مفهوم ضمنی که چنین تکانه هایی طبیعی و ذاتی هستند. این اصطلاح چهار معنی کلی و قابل تفکیک دارد:
1- پاسخی نا آموخته مشخصه اعضا گونه های خاص.
2- تمایل یا استعداد برای پاسخ به گونه ای مشخص در گونه های خاص
3- مجموعه ای هماهنگ و مرکب از اعمال که بطور عام یا تقریبا عام در گونه های معین یافت می شود و تحت شرایط محرک خاص مربوط به رشد ظاهر می گردد.
4- هریک از تمایلات ناآموخته ارثی که فرض می شود به عنوان نیروهای برانگیزنده رفتارهای پیچیده انسان عمل می کنند. این مفهوم در روانکاوی کلاسیک مورد نظر است.
واژه های مترادف در فارسی
ویژگی، توانایی، یا قابلیت وراثتی؛ طبیعت؛ سرشت، نهاد
واژه های مترادف لاتین
nature