معنی ناتوانی
disability (ˌdisəˈbilədē)
ناتوانی شرایطی است که انجام برخی فعالیت ها یا تعامل با دنیای اطراف را برای فرد دشوار می کند.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
یک اختلال جسمی یا ذهنی طولانی مدت که به طور قابل توجهی بر توانایی فرد در عملکرد در یک یا چند فعالیت اصلی زندگی مانند مراقبت از خود، راه رفتن، ارتباطات، تعامل اجتماعی، بیان جنسی یا اشتغال دخالت می کند. به عنوان مثال، فردی که قادر به دیدن نیست، دارای اختلال بینایی است.
سازمان بهداشت جهانی(WHO)
بیش از یک میلیارد نفر حدود 15 درصد از جمعیت جهان با نوعی ناتوانی زندگی می کنند و این تعداد در حال رشد است. ناتوانی ناشی از تعامل بین افراد مبتلا به بیماری مانند فلج مغزی، سندرم داون و افسردگی و همچنین عوامل شخصی و محیطی مانند نگرش منفی است. افراد دارای معلولیت پیامدهای بهداشتی ضعیف تری دارند، دسترسی کمتری به تحصیل و فرصت های شغلی دارند و بیشتر از افراد بدون معلولیت در فقر زندگی می کنند. اغلب اوقات، افراد معلول خدمات بهداشتی مورد نیاز خود را دریافت نمی کنند. شواهدی وجود دارد که نیمی از افراد دارای معلولیت توانایی مراقبت های بهداشتی را ندارند. افراد معلول بیش از دو برابر مهارت های مراقبین را ناکافی می دانند.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
--یک وضعیت جسمی یا روحی به این معنی است که شما نمی توانید از بخشی از بدن خود به طور کامل یا آسان استفاده کنید.
-حالت عدم توانایی استفاده کامل یا به راحتی از بخشی از بدن.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-بیماری، آسیب یا شرایطی که انجام کارهایی را که دیگران انجام می دهند برای کسی دشوار می کند.
-یک وضعیت جسمی یا روحی که باعث می شود کسی نتواند به روشی رفتار کند که برای اکثر افراد معمول است.
فرهنگ دهخدا
ناتوانی. [ت] (حامص مرکب) مرض. علت. بیماری. رنجوری. دردمندی. ناتندرستی. علیل بودن.
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
ناتوانی شرایطی است که انجام برخی فعالیت ها یا تعامل با دنیای اطراف را برای فرد دشوار می کند. این شرایط یا اختلالات می تواند شناختی، رشدی، فکری، ذهنی، جسمی، حسی یا ترکیبی از عوامل مختلف باشد. اختلالات ایجاد کننده ناتوانی ممکن است از بدو تولد وجود داشته باشد یا در طول زندگی فرد رخ دهد.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
اصطلاحی کلی برای معلولیت، نقص یا فقدان که در عملکرد طبیعی یا کافی فرد ایجاد اختلال می نماید.
واژه های مترادف در فارسی
بیحالی، درماندگی، سستی، ضعف
واژه های مترادف لاتین
debility, disability, dotage, failure, helplessness, impotence, inability, incapacity, languor, powerlessness, weakness
واژه های متضاد در فارسی
توانمندی، تونایی، شایستگی
واژه های متضاد لاتین
ability, capability, capableness, capacity, competence, competency, faculty