معنی فریب
deception (dəˈsepSH(ə)n)
هرگونه تحریف یا خودداری از واقعیت با هدف گمراه کردن دیگران
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
هرگونه تحریف یا خودداری از واقعیت با هدف گمراه کردن دیگران. به عنوان مثال، محققی که هدف واقعی آزمایش را برای یک شرکت کننده فاش نکرده، شرکت کننده را فریب داده است.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
-عملی که باعث می شود کسی عمداً چیزی را باور کند که درست نیست (فریب دادن آنها)
-ترفندی که قصد دارد کسی چیزی را باور کند که درست نیست.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-عمل پنهان کردن حقیقت، به ویژه برای به دست آوردن یک مزیت گزاره یا عملی که حقیقت را پنهان می کند.
-روش های غیر صادقانه یا غیرقانونی که برای بدست آوردن چیزی استفاده می شود و به فرد گفته می شود که درست است در صورتی که دروغ و فریب است.
فرهنگ دهخدا
فریب. [ ف ِ / ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرپ و همریشه است با فریفتن. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). عشوه و مکر و غافل شدن یا غافل کردن به خدعه. (برهان )
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
فریب عمل یا گزاره ای است که واقعیت را گمراه می کند، پنهان می کند یا مفهوم یا ایده ای را ترویج می کند که درست نیست. این کار اغلب برای منافع شخصی انجام می شود. همچنین می توان آن را با مفاهیم کلاهبرداری یا زیر پاگذاشتن یکی دانست.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
تقلید، تمارض، فریب
واژه های مترادف در فارسی
اغفال، اغوا، تزویر، تغابن، حقه، حیله، خدعه، دسیسه، دغا، دوزوکلک، ریا، ریب، زرق، عشوه، غبن، غدر، غش، فسون، فند، کید، گول، مکر، نیرنگ
واژه های مترادف لاتین
cheat, craft, deceit, deception, duplicity, racket, seduction, sham, slipperiness, temptation, trickery, wile
واژه های متضاد در فارسی
حسن نیت، صراحت، اخلاص
واژه های متضاد لاتین
forthrightness, good faith, sincerity