معنی فرهنگ
culture (ˈkəlCHər)
آداب و رسوم، ارزش ها، اعتقادات، دانش، هنر و زبان مشخص یک جامعه.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
آداب و رسوم، ارزش ها، اعتقادات، دانش، هنر و زبان مشخص یک جامعه. این ارزشها و مفاهیم از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و آنها مبنای رفتارها و اعمال روزمره هستند.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
-آداب و رسوم و اعتقادات، هنر، شیوه زندگی و سازماندهی اجتماعی یک کشور یا گروه خاص.
-باورها و نگرشها در مورد چیزی که افراد یک گروه یا سازمان خاص از آن استفاده می کنند.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
روش زندگی، به ویژه آداب و رسوم و اعتقادات عمومی گروه خاصی از مردم در یک زمان خاص.
-روش زندگی مردم خاص، همانطور که در رفتار و عادت های معمولی، نگرش آنها نسبت به یکدیگر و اعتقادات اخلاقی و مذهبی نشان داده شده است.
فرهنگ دهخدا
آموزش و پرورش. تعلیم و تربیت. امور مربوط به مدارس و آموزشگاهها. || کتاب لغات فارسی را نیز گویند.(برهان). فرهنگ [ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است. (حاشیه ٔ برهان چ معین). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان)
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
اصطلاحی است که شامل رفتارهای اجتماعی و هنجارهای موجود در جوامع بشری و همچنین دانش، اعتقادات، هنرها، قوانین، آداب و رسوم، توانایی ها و عادات افراد در این گروه ها است. انسانها از طریق فرایندهای یادگیری فرهنگ سازی و اجتماعی شدن، فرهنگ را کسب می کنند، که با تنوع فرهنگ در جوامع نشان داده می شود.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
ریشه این کلمه لاتین است.
-زمانی که این واژه، بالاخص در مورد انسان، به کار می رود، میزان آموزش و پرورش و یا میزان توجه به پرورش اندیشه و اشتغالات فکری را می رساند.
-زمانی که این اصطلاح در انسان شناسی، مردم شناسی، و یا جامعه شناسی به کار می رود، معانی بالنسبه متفاوت می پذیرد. فرهنگ عبارت است از هر آنچه که در یک جامعه معین کسب می کنیم، می آموزیم و می توانیم انتقال دهیم. پس در فرهنگ مجموع حیات اجتماعی از زیر بناهای فنی و سازمان های نهادی گرفته تا اشکال و صور بیان حیات روانی، مطمع نظر قرار می گیرند و تمامی آنان همچون یک نظام ارزشی تلقی می شوند و به گروه، نوعی کیفیت و تعالی انسانی می بخشند.
واژه های مترادف در فارسی
باور، نگرش، آداب و رسوم، بایدها و نبایدها
واژه های مترادف لاتین
cultivation, dictionary, education, lexicon
واژه های مترادف در فارسی
بی سوادی، بی فرهنگی، جهل
واژه های متضاد لاتین
ignorance, illiteracy, Lowbrow