
معنی بحران
crisis (ˈkrīsis)
موقعیتی (به عنوان مثال، یک تغییر آسیب زا) که باعث ایجاد استرس شناختی یا عاطفی قابل توجهی در افراد درگیر در آن می شود.
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
-موقعیتی (به عنوان مثال، یک تغییر آسیب زا) که باعث ایجاد استرس شناختی یا عاطفی قابل توجهی در افراد درگیر در آن می شود.
-وضعیتی که با بی ثباتی و احتمال تغییر قریب الوقوع برای بدتر شدن همراه است، به عنوان مثال، در یک موقعیت سیاسی یا اجتماعی
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
-زمانی که مشکلات باید حل شوند یا تصمیمات مهم گرفته شوند، زمان خطر، دشواری یا تردید زیادی است
-زمانی که یک مشکل، یک وضعیت بد یا یک بیماری در بدترین مرحله قرار دارد.
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
-شرایطی که در آن مشکلات زیادی وجود دارد.
-یک وضعیت بسیار خطرناک یا دشوار
-لحظه ای در طی یک بیماری جدی که احتمال بهبود یا بدتر شدن ناگهانی وجود دارد.
ویکی پدیا انگلیسی (wikipedia)
هر رویدادی است که منجر به یک وضعیت ناپایدار و خطرناک شود که بر یک شخص، یک گروه، یک جامعه یا یک فرد بر کل جامعه تأثیر می گذارد. بحران ها به عنوان تغییرات منفی در امنیت، اقتصاد، سیاست، جامعه یا محیط دیده می شوند، به ویژه اگر به طور ناگهانی و بدون هشدار رخ دهند. آزادانه، این اصطلاحی است که به معنی "یک دوره آزمایش" یا "یک رویداد اضطراری" است.
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
-بحران. از ریشه لاتین، به معنی نقطه عطف در مسیر رخدادها، بحران می تواند بهبود ناگهانی اوضاع یا وخامت یافتن ناگهانی آن باشد. - در طب، نقطه عطف در جریان بیماری
- هر انقطاع ناگهانی در سیر طبیعی حوادث در زندگی فرد یا در یک اجتماع که لزوم ارزیابی دوباره اعمال و افکار را ایجاب می نماید. این یعنی، گسستگی روال عادی در فعالیت روزمره مفهوم مسلط اصطلاح است که امروزه کاربرد بسیاری دارد. مثلا وقتی شخص عزیزی را از دست می دهد یا بیکار می شود در واقع دچار بحران می گردد.
واژه های مترادف در فارسی
وضعیت اضطراری، آشفته، اوضاع وخیم، آشوب، تلاطم، نا آرامی
واژه های مترادف لاتین
conjuncture, crisis, juncture, emergency, zero hour
واژه های متضاد در فارسی
آرامش، آرام، صلح
واژه های متضاد لاتین
Relax, peace, Quiet