معنی ثبات
consistency (kənˈsistənsē)
یک کیفیت همیشه همسان، یکسان و ثابت
انجمن روانشناسی آمریکا(APA)
طبقه ای از نظریه های روانشناسی اجتماعی معتقدند که انگیزه افراد برای حفظ همخوانی یا انسجام بین یافته هایشان است. نظریه انسجام که در ابتدا توسط فریتز هیدر، لئون فستینگر و دیگران مطرح شد، اولین بار بطور خاص در رفتارهای کاری در سال 1970 توسط آبراهام کورمن (1933–) اعمال شد. نظریه کورمان بر اساس پیش فرض در دو نکته است: یک مفهوم تعادل و یک تصویر واقعی از خود. این نظریه این است که کارگران رفتارهای رضایت بخشی را اتخاذ می کنند که حس تعادل شناختی آنها را به حداکثر می رساند و انگیزه آنها این است که به شیوه هایی عمل کنند که منعکس کننده تصویر از خود باشد. نظریه خودسازگاری نیز نامیده می شود.
فرهنگ لغت آکسفورد(ODE)
یک کیفیت همیشه همسان، یکسان و ثابت
فرهنگ لغت کمبریج(CALD)
کیفیت ثابت و همیشگی
فرهنگ دهخدا
ثبات. [ث َ ] (ع مص، اِمص) قرار. استقرار. برجای بودن. بر جای ماندن. قرار گرفتن. ثبوت. توطد. پایداری. استواری. استوار شدن .
فرهنگ جامع روانپزشکی(CDP)
همسانی، ندرتا به عنوان معادل پایایی به کار می رود.
واژه های مترادف در فارسی
آرام، استحکام، استقامت، استقرار، استواری، پابرجایی، پایداری، دوام، سکون، وقار
واژه های مترادف لاتین
fixity, immobility, permanence, recorder, rigidity, stability, stabilization, steadiness
واژه های متضاد در فارسی
ناپایداری، در تلاطم، عدم سکون